دکتر میثم لطیفی | عضو هیئتعلمی دانشگاه امام صادق علیهالسلام
1395/11/4
تعداد بازدید:
دکتر لطیفی از اساتید صاحبنظر در حوزۀ مدیریت اسلامی است که پژوهشها و تجارب مختلفی را در این زمینه دارد. به همین بهانه فرصتی دست داد تا با ایشان در حوزه مدیریت جهادی به گفتگو بنشینیم. متن زیر حاصل این گفتگو است که به صورت یادداشت شفاهی آماده شده است.
مدیریت جهادی چیست؟
کلمه جهاد از ریشه جَهد یا جُهد است. جَهد به معنی مشقت است. جهاد به این مفهوم، یک امر مشقت بار و انرژی بر است و به تعبیری به معنی تلاش است. و اگر به معنی جُهد بگیریم، به مفهوم طاقت روحی است. مفهومی است که در آن دشواری و سختی مطرح میشود. ولی معنی واژه جهاد مبارزه است. یعنی بذل جُهد و کوشش در دفع دشمن. آنقدر کوشش بکنیم تا دشمن را کنار بزنیم. بعضی جهاد را مبالغۀ جُهد میدانند. مثلا خداوند میفرمایند: و من جاهد فإنما یجاهد لنفسه اینجا دیگر به معنی به کار بستن قدرت و طاقت است. جهاد غیر از حرب و قتال است. و لذاست که در مفهومش، مجاهده در راه خدا مستور است(یعنی این کلمه یک حقیقت شرعیه دارد). فی سبیل الله بودن در مجاهد مستتر است و برای عموم افراد تبادر دارد. مقام معظم رهبری در مورد جهاد میفرمایند که جهاد آن عرض عریض و آن عمل شامل و عام و نافع تمام ناشدنی است که در انواع و اشکال مختلف در عرصههای مختلف تحقق پیدا میکند. مثلا ما عالِم مبارز داریم، دانشجوی مبارز داریم، دانش آموز مبارز داریم، بازار مبارز داریم، صنعت مبارز داریم،جامعه مبارز داریم یعنی کسی که وجودش، وجودی اهل تلاش و تفکر است در مقابل دشمنی که آن دشمن را فهم کرده است و متوجه است. و به تعبیر حضرت امیر علیه السلام من نام لم یَنُم عنه بعضیها متوجه نیستند که دشمن مقابلشان است و فکر میکنند دشمن توهم است. قبل جهاد میشود مضافهای متعددی را مطرح کرد. مثل رفتار جهادی، روحیه جهادی، فرهنگ جهادی، کار جهادی و ... . وقتی میگوییم مدیریت جهادی یعنی ناظر به یک نحو اداره داریم صحبت میکنیم. حالا از مدیریت میشود تعابیر مختلفی را مطرح کرد. اگر مدیریت را مترادف تصمیمگیری بگیریم، میشود تصمیمگیری جهادی. اگر مدیریت را مترادف توانایی کار کردن با و از طریق دیگران بدانیم، آنگاه مدیریت جهادی میشود توانایی کار کردن با دیگران به نحوه جهادی و از طریق دیگران باز هم به نحوه جهادی. آنوقت مدیر جهادی را هم میتوانیم تعریف کنیم. مدیر جهادی کسی هست که به عنوان مثال دارای چند ویژگی است. یکی از ویژگیهای آن ایمان عمیق است (ایمان به خداوند و ایمان به اینکه عالم غیبی وجود دارد، ایمان به اینکه پاداش حقیقی در این عالم محقق نمیشود) ویژگی مدیر جهادی این است که احساس تکلیف میکند و خودش را متعهد میبیند و همچنین ویژگی او این است که خودش را هدفمند میبیند(اینکه دنبال چه هست و آرمانش چیست). مدیر جهادی خطرپذیر است و اهل ورود به میدانهای نو و دستنخورده است و ویژگی مجاهد و مدیر جهادی این است که رفتارش مستمر، همه جانبه، هوشمندانه و مخلصانه است. منتظر نیست تا دیگران ببینند یا گزارش تهیه کنند یا فیلم درست کنند و... وقتی ورود پیدا میکند، کار را رها نمیکند و ادامه میدهد. اگر این شاخصها را به دست مدیران بدهید، آنوقت آنها میتوانند خود را با این ویژگیهای مدیر جهادی بسنجند. ما نمونه اش را در جبهه ذیل الگوی مدیریت فرماندهان جنگ میتوانیم ببینیم. مثلا یک سازمان رزمی به نام جنگهای نامنظم درست میشود. ظاهرش نامنظم است به این معنی که با چهارچوبهای جنگ و رزم کلاسیک متفاوت است اما در داخل خودش به شدت منظم است. یک جهادی مخلصانه، مستمر، همه جانبه، هوشمندانه، مبتکر، نوآور، خلاق، تکلیف مدار و تعهدمدار است. پس وقتی میگوییم مدیریت جهادی، داریم روی این عناصر اشاره میکنیم.وقتی میگوییم مدیریت جهادی، شامل مدیر جهادی، کارمند و کارگر و کارشناس جهادی،فرهنگ جهادی و نیز ساختارهای منعطف (پاسخگو نسبت به تغییرات موجود، حسگر حساس به دشمن دارند، راهبردهای هوشمندانه دارند) جهادی است. با این نگاه میشود مدیریت جهادی را تعریف کرد.
جایگاه ادبیاتی مدیریت جهادی در دانش مدیریت
این مسئله بستگی به این دارد که مدیریت جهادی را بهمثابه چه چیزی ببینیم؛ بهعنوان یک نظریه خرد یا یک کلان، نظریه یا به مثابه یک نگاه یا گفتمان. این مسئله جنبه دستوری ندارد که بگوییم این مقدار گفتمان بشود یا نظریه بشود. البته گاهی اوقات قابلیت درونی یک نظریه به میزانی هست که تبدیل به گفتمان یا پارادایم شود.
وقتی میگوییم مدیریت جهادی، شامل مدیر جهادی، کارمند و کارگر و کارشناس جهادی،فرهنگ جهادی و نیز ساختارهای منعطف جهادی است.
ولی در وهله اول هیچ فیلسوفی در وادی امر نمیگوید میخواهم یک پارادایم مطرح کنم. بلکه یک نظریهای را مطرح میکند و این نظریه به مرور در رشتههای گوناگون وارد میشود و آنقدر اثر گذار هست که متمایز از جریان موجود دیده میشود و این مسئله منجر میشود به اینکه آن نظریه تبدیل به یک پارادایم یا گفتمان بشود. متأسفانه از حیث دانشی، مدیریت جهادی هیچ جایگاهی در ادبیات دانش مدیریت ندارد. یعنی عبارت مدیریت جهادی جایی دیده نمیشود، بلکه شما با جستجو در واژه جهادی به پدیدهای به نام داعش بر میخورید به جای مدیریت جهادی!.
شبکۀ مفاهیم مدیریت جهادی در دانش مدیریت
اما آیا کلمات شبیه به مدیریت جهادی در دانش مدیریت وجود دارد؟ باید در پاسخ به این پرسش گفت بله وجود دارد. مثلا ما در بحث مدیریت، مدیریت موفق را در برابر مدیریت ناموفق داریم. یعنی مدیری که از حدود ۲۰٪ ظرفیت سازمان استفاده میکند، در مقایسه با آن مدیری که ظرفیت سازمان را به صفر نزدیک کرده یا آن را منفی کرده است، مدیر موفق تلقی میشود. ولی بخش عمدهای از ظرفیت سازمان دارد به هدر میرود. ولی مدیر اثر بخش (مقابل مدیر موفق) مدیری است که بتواند ظرفیتهای سازمان را فعال بکند. و این مدیر، اثر بخشیاش حدود ۵۰ تا ۶۰درصد حساب میشود. یا واژه مدیران کمال گرا، یا تفاوت میان مدیریت و رهبری در دانش مدیریت که رهبران کسانیاند که الهامبخش هستند و افقها را نشان میدهند و ویژگیهایی دارند که از مدیر که در یک چهارچوب تعریف شدۀ به تعبیری بروکراتیک دارد عمل میکند، رهبر این ساختار را تا حدی بهم میزند.ای بسا که در حتی ساختار سلسله مراتب رسمی سازمان هم جایگاهی نداشته باشد ولی این ویژگی نفوذ و تغییر و تحول آفرینی را در سازمان دارد. یا واژه مدیریت تحول گرا یا تحول آفرین، این هم یک مفهومی است که میشود در کنار مفهوم مدیریت جهادی آن را تصور کرد. و مفاهیمی از این قبیل در مباحث مدیریت مطرح هستند اما هیچیک از آنها، مدیریت جهادی نیستند. حتی مفاهیمی که بعضیها مطرح میکنند مثل رهبری بصیر، رهبری معنویت گرا، رهبری فضیلت مدار از این ویژگیها مدیریت جهادی بیرون نمیآید. بزرگترین جفای به مدیریت جهادی این است که بخواهیم این ویژگی را در کنار سایر ویژگیهای مدیریت بگذاریم و آن را تقلیل بدهیم(اینکه جهادی بودن را به عنوان یکی از دهها یا صدها ویژگی مدیر بدانیم).
خصلت گفتمانی مدیریت جهادی
مدیریت جهادی ذاتا قابلیت تبدیل به یک گفتمان جدید را دارد. و این مشروط است به اینکه جامعۀ علمی(با کار، پژوهش، رصد، شاخص سازی، اندازه گیری، بازخورد) به آن بپردازد.اما چرا این قابلیت را داراست؟مثلا وقتی اقتصاد اسلامی مطرح میشود، میلی وجود دارد که بروند به سراغ مسائل علمی فارغ از واقعیت جامعه همانگونه اینکه این کار را کرده اند. سالها است در مورد اقتصاد اسلامی بحث میکنیم ولی هنوز عملکرد بانکی ما آنگونه نیست که باید باشد. در رشته مدیریت همین واقعه طی این سالها اتفاق افتاده است. طی این سالها پژوهشهایی را در ارتباط با مدیریت اسلامی داشته ایم. ولی پژوهش بوده است برای پژوهش یا پژوهش بوده است برای دانش حداکثر. پژوهش برای کاربرد و اجرا کمتر صورت گرفته است. و این سوال دقیق مطرح است که بعد از سالها کار در مدیریت اسلامی، چه چیزی را بیرون آورده ایم؟ ولی مدیریت جهادی(یا در جبهۀ دیگر به عنوان اقتصاد مقاومتی)، به نظر میرسد که از مقام عمل دارد به مقام نظر ورود پیدا میکند. یعنی یک اتفاقی افتاده است(۳۵ سال است که تحریم هستیم). در زمان جنگ ما در مایحتاج اولیه جامعه ماندهایم(شرایطی که قالب صابون را با کارت بسیج اقتصادی به مردم میدهند، سنجاق قفلی را همینطور، پنیر از دانمارک وارد میشود)ما مجبوریم اولیات جنگمان را از خارج وارد کنیم. و در مورد بازار و مصرف همینطور است. و امروز به جایی رسیدیم که صادر کننده مواد غذایی و شیمیایی هستیم. اتفاقی افتاده است و ما نباید از این غفلت بکنیم و به علت زیاد بودن ضرب آهنگ تغییرات دچار حجاب معاصرت بشویم. اگر توفیقی هست، محصول سبک مدیریتی است که در جایی آموزش داده نشده و فرمول بندی و ساختاربندی نشده است.
متأسفانه از حیث دانشی، مدیریت جهادی هیچ جایگاهی در ادبیات دانش مدیریت ندارد. یعنی عبارت مدیریت جهادی جایی دیده نمیشود.
در رفتار یک جماعتی تجلی پیدا کرده است و عنوان دقیقی هم برای آن گذاشته نشده است جز در دورهای از تاریخ که گفته شد به آن مدیریت جهادی بگوییم. به این ساختار اقتصادی،اقتصاد مقاومتی بگوییم. این خوب است که یک لِیبِل برای آن گذاشته شده است. حالا جامعه دانشگاهی کارش این است که این را تبدیل به مدل یا فرمول بکند. البته تا الآن نمیتوانیم بگوییم خیلی موفق بودهایم. چون جامعۀ دانشگاهی ما الآن بیشتر از آنکه مؤلف باشد، مترجم است. و چون مترجم است نمیتواند عناصر در جامعه را تبدیل به مقولات تألیفی بکند. در دهه۸۰ در انگلستان و آمریکا تاچریسم راه میافتد. یک الگوی مدیریت اجرایی که بعدا برایش عنوان میگذارند و بعد آن را مدل سازی میکند و اشاعه میدهند. حتی در کشور ما مدل تاچریسم وارد میشود(مثل کوچکسازی، خصوصی سازی، واگذاری بنگاهها و کاهش هزینههای دولت). مثلا در آمریکا اتفاقاتی که در عرصه جنگ میافتد تبدیل به مدلهای درسی میشود. مثلا مبنا رشته OR(تحقیق در عملیات) تحت تأثیر بمباران بوده است. میخواستند پوشش بمبارانش را بیشینه کنند. بعد این مسئله تحت عنوان بیشینه کردن سود شرکت در مدیریت صنعتی و بازرگانی ورود پیدا کرده است. موضوع عوض شده است اما متود و روش همان است. قبل از آن هم شما میبینید که مفاهیم استراتژیک از همان جنگ و اینها آمده است. اینگونه نیست که بخواهیم بگوییم آشتی بین فضای واقعی و عینی و بین فضای نظریه و دانش یک پدیدۀ نو ظهوری است. حتی دقیقا در عرصه جنگ این مسئله اتفاق افتاده است. چون جنگ اقتضائاتی دارد از جمله اینکه فضا کاملاً جدی است و هر تصمیمی به سرعت آثارش دیده میشود. اصلا استراتژی به معنی روش مبارزه است. الآن هم در عرصه مدیریت و اقتصاد شرکتها با ظاهر شیک و محترم میخواهند همدیگر را زمین بزنند(عرصه کاملاً جدی است).
الگوی مدیریت جهادی
الگو برداری از جنگ عنصر جدیدی نیست. آنچه مدیریت جهادی را متمایز میکند، همان است که جنگ ما را متمایز کرده است. جنگ ما را ابزار آلات و قواعد رسمی آموزش داده شده در دانشگاههای افسری جنگ پیش نبرد. به نظر میرسد چیز دیگری جنگ را پیش برد و آن بحث معنویت است. و الآن هم بحثی که دنیا تشنۀ آن هستند همین است و لذا شما بحث سازمانهای معنویتگرا و رهبری معنویتگرا را دارید مشاهده میکنید. وقرائت ما از معنویت با آنچه در دنیا وجود دارد، متفاوت است. این معنویتی که در دنیا تبلیغ میشود، ناتوان است چون این معنویت فاقد غایت است و یکجور میتوان گفت معنویت تخدیرگراست (افیون)، در حالی که معنویت ما یک معنویت مبارزه هدفمند و با غایت است و امدادهای غیبی در آن مهم است. این همان وجه تمایز مدیریت جهادی است که ما میگوییم. به نظر میرسد این هم پاسخگوی مسائل داخلی کشور ما و هم پاسخگوی نیاز بین المللی است. ما باید به سمت این برویم که جبهه جدیدی را تحت عنوان مدیریت جهادی با مختصات پیشرو بودن(مثل مدیریت اثر بخش)، کمال گرا بودن(مثل مدیریت کمال گرا)، معنویت گرا بودن معرفی کنیم، در حالی که هیچکدام از اینها هم نیست. یعنی ترکیب جدیدی است چون پیشرو بودن را هر نوع پیشرو بودنی تعریف نکرده است. و کمالگرایی را بدون غایت تعریف نکرده است. معنویت گرایی را فردی و تخدیری تعریف نکرده است.این ویژگیها در مدیریت جهادی هست که ما باید آن را ابلاغ کنیم. و از همه مهمتر مفهوم دشمن در مدیریت جهادی است(مثلا چرا از مدیریت ارزشی استفاده نشده است). چون مفهوم جهاد، تلاش در مقابل با کسی را دارد. در عرصه بین المللی، ملی، سازمانی و شخصی یک دشمنی تصور(صورت حقیقی) شده است و باید با آن جهاد شود. و اولین نکته در مدیریت جهادی این است که ما باید دشمن را و علت جنگ با او و ابزار جنگ و جبهه جنگ با او و رفتار دشمن را مشخص کنیم.حداقل قرائتی که از مدیریت در کشور ما برداشت شده است، یک قرائت محافظه کارانهای از رشته مدیریت است. همانطور که در اقتصاد خیلی به اقتصاد سیاسی نمیپردازیم در حالی که خیلی از ملاحظات در رفتار سیاسی بیش از آنکه جنبه معرفتی داشته باشد، جنبه معرفتی دارد، در دانش مدیریت هم ما خیلی شیک به این دانش نگاه میکنیم. در رشته مدیریت خیلی بیش از آنکه ما فکر کنیم، عناصر غیر معرفتی وجود دارد که در دانشگاهها تعریف نمیشوند. نمونه بارزش داستان استاکسنت است.
اگر چرخ اقتصاد ما خوب نمیچرخد به خاطر این است که ما نفهمیدهایم همیشه اقتضای جوانی و جوانگرایی، حرکت و شتاب و نوآوری و تحول است و وقتی از سنی بالاتر میرود دیگر این تحقق نمییابد.
ما به دانشجوی رشته مدیریتمان در هیچ درسی درباره امنیت صنعتی صحبت نمیکنیم. و به او نمیگوییم که اگر بهترین دانشمند هستهای بشوی، ممکن است بیایند و تو را ترور کنند. ما هیچ موقع این را نمیگوییم برای همین در همینجا ضرر کردهایم. به او نمیگوییم دستگاهی که قرار بوده آرمیچر آن تا ۲۴ هزار دور کار کند، روی ۱۸ هزار دور منفجر میشود، به ما میفروشند. ما هیچ درسی تحت عنوان جاسوسی صنعتی نداریم در حالی که ۳۵ سال است داریم کتک میخوریم. از ستون پنجمی که آمده اقتصاد ما را با بهانهگیری و کمکاری و تقلیل مدیریتها به یک مدیریت معترض ناکارامد دست گرفته است، و بعد میگوید نمیشود، کتک میخوریم. در خوشبینانهترین حالت میشود گفت که اینها جاهل هستند. در نگاهی دیگر میشود گفت اینها حساب کرده وارد شده اند تا اقتصاد و مدیریت را فلج کنند. موقع خرج کردن خودشان خرجهای آنچنانی میکنند. مدیر جهادی در نگاه ما مدیر چابک و چالاک است و مدیری هست که با سرعت زیاد جلوتر از رزمنده کار میکند و وسط میدان است و بیش از همه کار میکند و کمتر از همه بهره مندی مادی دارد. و ما اکنون برعکس داریم عمل میکنیم. مدیران ما خیلی مرتب، منظم و شیک هستند. و مدیرانی که الآن سنگین شده اند و حرکات آنها کند شده است، این حالت را با حالت دهه ۶۰ خودشان مقایسه کنند. این مدیران باید پاسخ بدهند که آیا ارزشها کم رنگ شده است یا ما خسته شده ایم؟ خسته شده اند و حال تحویل کار به جوانان را ندارند و میگویند نمیشود و این با مدیریت جهادی نمیسازد. ما یکی از نکته هایمان در جنگ، همین جوانگرایی بوده است. بعد بعضیها میگویند اقتضائات الآن با اقتضائات زمان جنگ متفاوت است. اگر چرخ اقتصاد ما خوب نمیچرخد به خاطر این است که ما نفهمیدهایم همیشه اقتضای جوانی و جوانگرایی، حرکت و شتاب و نوآوری و تحول است و وقتی از سنی بالاتر میرود دیگر این تحقق نمییابد. میانگین سن مدیران در نهادهای انقلابی و غیر انقلابی، دولتی و غیر دولتی را ببینید و مقایسه کنید با ۳۰ سال قبل. میانگین سن مدیران عالی نظام متناسب با میانگین سالهایی که به عمر انقلاب اضافه شده است، به سن اینها هم اضافه شده است. و مرد میدان نبرد و جهاد بودن، جوانگرایی و روحیۀ جوانی میخواهد. این مدیریت جهادی است که میتوان مطرح کرد. امروز ما تعداد زیادی از مقالات را داریم که باید رصد بشوند. چه نسبتی از این مقالات، پژوهشها، پایان نامهها و کتابها به طور جدی(نه تکراری و بازگویی بیانات رهبر معظم انقلاب) و عملیاتی ورود پیدا کرده اند در مسائل و مسائل ما را با این نگاه حل کردهاند؟ چه میزان تلاش شده است که فعالیتهایی که در این سالهاصورت گرفته و منجر شده به اینکه مقام معظم رهبری واژه مدیریت جهادی را به عنوان یک الگوی مدیریتی در این دوره طرح بکنند، این فعالیتها مستندسازی شود و از دل آنها به صورت استقرائی مدل در بیاید. و این وظیفه من دانشگاهی است. چقدر فضای نهادها و ادارات انقلابی ما خودشان تفتن دارند که این کاری که دارند انجام میدهند، جهادی هست یا نه یا چه نسبتی با فضای جهادی دارد؟ یا حاضر هستند که یک تیمی از نیروهای دانشگاهی را برای اینکه یک الگویی برای مدیریت جهادی عرضه کنند، با اینها وارد بحث بشوند و اطلاعات در اختیارشان قرار بدهند تا یک مدلی در بیاید؟ به نظر میرسد پروندۀ ما در این بحث، پروندۀ قابل دفاعی در این یک سال گذشته نبوده است.
مدیریت جهادی الگویی برای همه زمانها
اگر کلمه جهاد را به معنی جنگ بگیریم، اقتضائات مدیریت جهادی برای شرایط خاص است. ولی اگر جهاد را غیر از حرب یا جنگ بگیریم(که در ادبیات دینی ما جهاد غیر از حرب است)، جهاد خیلی گسترده است و در همه عرصهها استفاده میشود. مثلا در زیارت امین الله ما خطاب میکنیم السلام علیک یا امین الله فی ارضه... بعد میگوییم اشهد انک جاهدت فی الله حق جهاده یعنی حضرت امیر علیه السلام و امام حسین علیه السلام جهاد دارند. امام حسن علیه السلام هم جهاد دارد، جهادش در صلح است.
فرهنگ مسئولیتگریزی و ریاستطلبی در کشور ما وجود دارد. فرهنگ اینکه من مسئول این کار نیستم و به من چه ربطی دارد رواج پیدا کرده است.
امام باقرعلیه السلام و امام صادق علیه السلام هم جهاد دارند و جهادشان در کار علمیشان است. و همه ائمه علیهم السلام جهاد دارند و آن هم حق جهاده را دارند. جهاد مفهوم بسیار موسعی دارد. در ابعاد سیاسی، فرهنگی، اقتصادی و تربیت خانواده میتوان جهاد را مطرح کرد. و این قابلیت کلمه جهاد است و این وسعت مفهومی را دارد که میشود فقط از آن کلمه حرب را برداشت نکرد.
راهبردهای مدیریت جهادی در جنگ تمامعیار اقتصادی
به نظر میرسد که باید به سمت مدیرانی برویم که ویژگی آیندهپژوهی و شناخت حال و خصوصاً رفتار دشمن در آنها پر رنگ باشد. یعنی این بصیرتِ که فرمود: «الا و لا یحمل هذا العَلم الا الاهل البَصَرِ و الصبر » اینکه بصیرت داشته باشد حال و آینده را ببیند و رفتار دشمن را بفهمد و صبر و استقامت داشته باشد. این به نظر میرسد بیشترین ویژگی است که ما باید در سطح مدیر جهادیمان داشته باشیم. فرهنگ جهادیمان باید به سمت فرهنگ قناعت(اینکه خود حضرت آقا هم مطرح کردند) و جلوگیری از تجمل و مصرفزدگی پیش برود. فرهنگ مسئولیت گریزی و ریاست طلبی در کشور ما وجود دارد. فرهنگ اینکه من مسئول این کار نیستم و به من چه ربطی دارد رواج پیدا کرده است. در الگوی مدیریت جهادی اوائل انقلاب، بچههایی هستند به نام بچههای چندپیشه که میروند روستا در حالی که سواد چندانی ندارند ولی انگیزۀ انقلابی دارند. این آدم در روستاها لوله کشی آب، برق کشی را انجام میدهد، همچنین به دامها واکسن میزند و از طرف دیگر مدرسه راه اندازی میکند، در جاهای مختلف کار میکند و این فرد خودش را نسبت به همه چیز مسئول میبیند. الآن اشخاصی هستند که مسئول قسمتی هستند در حالی که خودش را مسئول نمیبیند و این باید درست بشود. رهبر معظم انقلاب در دیداربا مردم استان خراسان شمالی شهر بجنورد که مسئله سبک زندگی را مطرح کردند فرمودند که چرا فرهنگ کار ما اینگونه است؟چرا بهرهوری در نیروی انسانی ما کم است؟ چرا خانوادههای ما، بچهها را مطالبه گر بار میآورند؟ چرا اصلا بُعد خانوار ما کم شده است؟ چون راحت طلب شده ایم. کسی که بخواهد در منزل و شهر خودش بجنگد، هیچ موقع موفق نخواهد شد و شکست خواهد خورد. کسی که به خاطر سختی و مکافات و اذیت شدن حاضر نیست بُعد خانواده خود را افزایش دهد و حاضر نیست مطالعه خود را افزایش دهد. اینها مؤلفههایی است که ما باید در شرایط موجودمان به آن توجه کنیم. گاهی اوقات گزارههایی را به کار میبریم که همۀ مردم همراهند، نه اینطور نیست. بله یک جاهایی همراهی نکرده اند. مردم را باید در جریان قرار بدهیم و این واژه همه مردم را حذف کنیم. یک سیاستی بوده است که مردم نامحرم بوده است. طبقه بندی اطلاعات کار خوبی است اما حس نامحرمی در این فضا بد است.
باید به سمت مدیرانی برویم که ویژگی آیندهپژوهی و شناخت حال و خصوصاً رفتار دشمن در آنها پر رنگ باشد.
مثلا در زمان جنگ یک اتفاقاتی میافتاد که مردم پشت جبههها از آن خبر نداشتند. اصلا انگار نه انگار جنگی بوده است. برنامههای تلویزیون هم به جز شبکهای که برنامه شناخت سپاه و ... بود، برنامهای نبود که مثل روایت فتح و برنامههای جهاد سازندگی بعد از جنگ باشد. در جهاد اقتصادی ما بایستی از همۀ ظرفیت هایمان استفاده بکنیم. ابتدا همه ظرفیت هایمان را شناسایی کنیم و بعد آنها را در این عرصه جهاد اقتصادی وسط بیاوریم. رسانههای ما و آموزش و پرورش ما تکلیف خودشان را بدانند. چقدر آموزش و پرورش ما به دانش آموزان ویژگیهای تحریم را توضیح میدهد؟ مسائلی از قبیل اینکه چه دست آوردی میتواند برای ما داشته باشد؟ و چه خطراتی میتواند داشته باشد؟ و وظیفه من در مقابل آن چیست؟ در زمان جنگ هلال احمر شروع کرد پدافند غیر عامل(مثلا بروید در پناهگاه، شیشه هایتان را چسب بزنید، موقع آژیر خطر چراغ هایتان را خاموش کنید) را به مردم آموزش میداد، یک همگرایی ملی درست میکرد. ما در دورهای در مورد انرژی هستهای یک دورهای همگرایی ملی درست کردیم که انرژی هستهای، حق مسلم ماست. یک همگرایی شد و خیلی هم ارزشمند بود ولی شما در امتداد آن در مورد اقتصاد مقاومتی، چه شعار ملی دارید؟ مثلا چه شعاری دارد داده میشود غیر از بیان صحبتهای معظم له. مثلا بگوییم تحریم مقدمه رشد و تعالی است. این اصلا خلاقیت ایجاد میکند. روسها از سال گذشته تحریم شده اند. دارند چه کار میکنند؟ این نشان میدهد ما در عرصه مدیریت جهادیمان در شرایط جنگ اقتصادی که یک چیزهایی را همه جانبه خیلی ورود پیدا نکرده ایم. چون من احساسم این است که در واقعیت بعضی از آقایان نمیخواهند باور کنند که ما در شرایط جنگ هستیم. دقیقا مصداق همان روایت من نام لم ینال عنه اند که خودشان را به خواب زده اند و احساس میکنند با حرف زدن و مذاکره کردن میشود مسئله را حل کرد. در حالی که مسئله جدیتر از این حرفها هست و فقط مسئله هستهای نیست. و ما مادامی که انقلابی باشیم، برای آنها تلخ و غیر قابل هضم است. و این عدم استقامت(فاستقم کما امرت) باعث شده است که بگویند ببینیم که چه میشود؟ ما از روز اول انقلاب تحریم داشته ایم. به نظر ما چرا بایستی بخش عمدهای از پولمان در بانکهای خارجی باشد که موقع تحریم نقطه ضعف ما محسوب شود؟ چرا ما نبایستی به سمتی برویم که تبادلات ارزیمان روی چندتا ارز باشد(پیمان دوجانبه پولی ببندیم)؟ چند کشور در دنیا چنین وضعی دارند؟ باور اینکه در میدان جنگ هستیم خیلی مهم است.در میدان جنگ اولین گلولهای که میخورد، یا شهید میشود یا باور میکند که در میدان جنگ است. ولی در میدان اقتصادی، گلولههایی که شلیک میشود، صدادار نیست و موج انفجار ندارد(مثل مباحث فرهنگی). این را ما باید رویش کار بکنیم و جا بیاندازیم.
تجربههای ایران در حوزه مدیریت جهادی؛ درسهای برای مدیریت جنگ اقتصادی
ویژگی امام در مدیریت جهادی به عنوان مجاهد نستوه، با توجه به اقتضائات اول انقلاب، یک نحوه ساختارسازی داشت. بعدها این استراتژی عوض شد و درست هم بود که عوض شد. ما باید یک روزی برگردیم و ساختار را اصلاح کنیم، یعنی یادمان نرود که باید اصلاح کنیم. یک موقعی نهاد جهاد درست شد، کمیته انقلاب، بنیاد مستضعفان، بنیاد۱۵ خرداد و بنیاد شهید درست شد. شما میتوانستید همۀ اینها را واگذار بکنید. مثلا بیایم همۀ اینها را خدمات عمومی بهزیستی یعنی یک تلقی کاملاً مدد کاری نسبت به خانواده شهید داشته باشید بکنیم . امام این تنوع را به خاطر استفادۀ ظرفیتهای متعدد در این ظرفیت ایجاد کرد.که یکجور ظرفیت سازی برای استفاده از ظرفیتهای موجود است. بعضیها به کمیته علاقه مند بودهاند، بعضیها به سپاه علاقهمند بودهاند. به نظر میرسد ما در دورۀ امام روی بحث ساختار سازی متمرکز بودهایم. یکی شخصیت امام و شاگردان امام بود که این هم خیلی مؤثر بوده است و شاگردان امام که خیلی مهذب بوده اند. اینها برای خودشان فهولی با همان روحیه انقلابی و ساده زیست و اهل وسط میدان آمدن، بودهاند. به نظر میرسد در یک مقطعی ما به خاطر ورود افراد به کار اجرایی که ورود همه را میطلبید،دچار یک خلأیی شدیم. گاهی اوقات این افراد کمتر باز تولید شدند و دشمن هم این را فهمید و این بزرگواران امثال شهید مطهری، شهید مفتح و شهید بهشتی را ترور کرد. ضربهای که ما از این جهت خوردیم ضربۀ غیر قابل جبران بود. ما باید برای مجاهدینمان یک حاشیه امنی درست کنیم. شما میبینید گاهی اوقات این مدیر کلها یا مدیران میانی هم محافظ دارند. شماها بیایید بیشتر در میان مردم باشید، نهایتا شهید میشوید. یک فضایی هست برای مسئولین نظام و این باید هم حفظ شود. ولی برای عموم نباید باشد، باید میان مردم بیایند. این روحیه جهادی باید مثل شیشه عطری باشد که خوش بو باشد و در میان جامعه ساطع شود. ما در این روحیه خلاء داریم. الآن فضا خیلی فضای شیکی شده است و قابل مقایسه با شرایط جنگ نیست. این تجربهها را ما باید برگردیم و بخوانیم. و در جاهایی باید بگذاریم تا جوانترها نقش بازی کنند، ببینند میتوانند آنرا اجرا بکنند. یکی از مسائلی که در آن موقع موجود بوده است این که اینقدر حجم قوانین و مقررات متعارض نبوده است و دستگاهها و نهادهای انقلابی دستشان بازتر بوده است. واین یک ضعفها و آفتهایی را هم دارد ویکجور بی قانونی منعطف است. رفتیم به این سمت که همه چیز را قاعدهمند کنیم و بعد از قاعدهمندی خواستیم نظم بدهیم و از الگوهای نظم موجود استفاده کردیم و گاهی اوقات نظم با خلاقیت و نوآوری در تضاد است.
این درجهها، فوقالعاده ویژهها، فوقالعاده جذبها، امکانات، مزایا، تافتۀ جدا بافته شدنها و شهرکهای اختصاصی که دارد ساخته میشود، اینها آفت روحیۀ جهادی است.
مثلا در سپاه یک زمانی همه به هم برادر میگفتند که درجه وارد شد و رفتارها را عوض کرد. من نمیگویم که ساختار نداشته باشد بلکه اینگونه باشد که برادر فلانی فرمانده لشکر، برادر فلانی... .گاهی اوقات درجه بالا داریم کارایی ندارد و درجه پایین داریم که کارایی دارد همان اتفاقی که برای شهید صیاد شیرازی در اول جنگ افتاد، درجه ایشان بالا نبود، درجه ایشان رو به سرهنگی ارتقا دادند). در سپاه و کمیته اینگونه نبود بلکه بر اساس توانمندیها بود و نیروهای اینها، نیروهای داوطلب و افتخاری بودهاند. کسی نیامده بود برای استخدامشدن و معاش را گرهزدن، معاش مطرح بوده ولی مسئله اول نبوده است. الآن دیگر اینگونه نیست و شاید مقداری از آن به خاطر این باشد که دیگر مسئولین ما اینگونه نیستند. من فکر کنم که اگر مسئولان ما اینطور بشوند، در عین سختی دوباره برمیگردیم به آن فضا و این شدنی است. این درجهها، فوقالعاده ویژهها، فوقالعاده جذبها، امکانات، مزایا، تافتۀ جدا بافته شدنها و شهرکهای اختصاصی که دارد ساخته میشود، اینها آفت روحیۀ جهادی است. یک نیروی معمولی در سپاه یا نیروی انتظامی، چه لزومی دارد جدا باشد؟ یعنی ما اینهمه نیروی ویژه و نیروی خاص داریم؟ شما نگاه میکنید در همین تهران منطقههای خاصی هستند که بافتشان خیلی مذهبی است، یک جاهایی هم هیچ نیروی متدین انقلابی به آن معنای ما نیست. جمعشان کرده ایم در یک منطقه و یک طبقه ویژه درست کرده ایم و این با آن روحیه مدیریت جهادی سازگار نیست. افتخار شهید چمران این است که از محل پایین شهر آمده است. الآن ما از نوع گفتگوها و رفتارها فاصله گرفتهایم و باید برگردیم و یک بازخوانی و باز تعریف بکنیم تا ببینیم امروز چطور میشود اینها را تعریف کرد و تجربهها را دید. من فکر میکنم ما تجربه موفق کم نداشته ایم. به نظر من ایندرصدهای جانبازی یک نوع مدرج کردن جانبازی بوده است که به معنویت درجه مادی داده ایم. این جانبازی که میآید در بنیاد و معترض است و حقش را میخواهد و احساس میکند حقش خورده شده است، همان جوان ۱۷-۱۶ سالی بوده است که وقتی به جبهه آمد حاضر بود جانش را هم برای امام بدهد. اصلا معلوم نبود که در آخر جنگ ما پیروزیم یا شکست میخوریم. این آدمی که آن موقع حاضر بوده است جانش را بدهد، شما با مدرج کردن کاری با او کرده اید که او را از حالت جهادی خارج شده است. یعنی جواب رفتار معنوی را با بدترین وجه با رفتار مادی داده اید. شما نگاه کنید یک سازمان حمایتی از قشر مستضعف محروم، آمده است در شمال تهران یک ساختمان عجیب و قریب درست کرده است و این با ساختار مدیریت جهادی سازگار نیست. ببینید حضرت آقا کی میگوید در ساختمانسازی هایتان از تجملگراییها و فربه شدنها احساس خطر و مسئولیت بکنید. ما باید تجربههای مثبت مثل میانگینِ سنی ۳۱-۳۲ سال در انرژی هستهای و اتفاقات در رویان و ویژگیهای آنها و منفی مثل همانها که ذکر شد را در بیاوریم. تجربه ها، قوت و ضعفها را با همدیگر را ببینیم و بعد الگو در بیاوریم. اینکه سخت است برای انسان روی موکت بنشیند، بعد برای او سخت است روی فرش بنشیند و بعد برای او در زمین ماند سخت میشود و فاصله به حدی زیاد میشود که دیگر به این روحیه جهاد و مجاهده و فقط خداوند را دیدن خدشه وارد میشود.
---------------------------------
پدافند اقتصادی، ش11، مهرماه 1394، صص17-21