اقتضائات مدیریت جهادی در جنگ اقتصادی

دشمن‌شناسی باید یکی از شاخصه‌های اصلی مدیریت جهادی باشد. مدیریت جهادی یک موقع در بخش اقتصاد است که ما باید دشمن اقتصادی‏مان را پیدا کنیم.


گفت‌وگو با دکتر محبی| هیئت‌علمی دانشگاه امام صادق(ع)
1395/12/5
تعداد بازدید:
به مناسبت هفته دفاع مقدس از سویی و قرارداشتن در شرایط جنگ اقتصادی، در این شماره به مصاحبه ای با جناب آقای دکتر محبی استاد اقتصاد دانشگاه امام صادق(ع) در زمینه بایسته‌های مدیریت جهادی در شرایط جنگ اقتصادی پرداختیم.آن‏چه در زیر می‏آید حاصل این گفتگو می‏باشد.

مدیریت جهادی را چگونه تعریف می‌کنید؟

مدیریت جهادی از دو بخش مدیریت و جهادی‌بودن تشکیل شده است. برای اینکه مفهوم بهتر این واژه را بخواهیم بسازیم، لازم است که مؤلفه‌های مدیریت را شناسایی بکنیم و پل‌های ارتباطی آن وپیوندهای آن را با بحث جهاد بیابیم و ببینیم مدیریت جهادی چه مدیریتی است. به عبارت دیگر باید ببینیم که از دیدگاه اسلام جهاد به چه معنی است و در این موارد به چه معنی به کار رفته است که قطعا در این مورد، جهاد به معنی قتال نیست شاید از ریشه جَهد به معنای تلاش است. ما مجموعۀ شاخصه‌هایی را از مفهوم جهاد در اسلام می‌توانیم استخراج کنیم که در مدیریت جهادی می‌تواند خیلی راهگشا باشد. به نظر می‏رسد اولین مسئله در بحث جهاد، مسئله‌شناسی خود جهاد است. با چه می‌خواهیم مبارزه کنیم و دشمن ماچه کسی است؟ مسئله‌شناسی و دشمن‌شناسی باید یکی از شاخصه‌های اصلی مدیریت جهادی باشد. مدیریت جهادی یک موقع در بخش اقتصاد است که ما باید دشمن اقتصادی‏مان را پیدا کنیم. گاهی اوقات در بعد فرهنگ است، ما باید دشمنان فرهنگی‏مان را بشناسیم. یک موقع در بعد سیاست است، ما باید جبهه‌های سیاسی‏مان را روشن کنیم. مسئله‌شناسی به این معنی است که ما باید خاکریزهای‏مان را مشخص کنیم.

دشمن‌شناسی باید یکی از شاخصه‌های اصلی مدیریت جهادی باشد. مدیریت جهادی یک موقع در بخش اقتصاد است که ما باید دشمن اقتصادی‏مان را پیدا کنیم.

 یعنی باید بدانیم که جبهه ما کجاست و جبهه دشمن و همچنین حیطه عملیات‌ها کجاست. این اولین مسئله هست که ما باید بدانیم که در وضعیت فعلی، اقتصاد ما با چه تهدیدهایی روبرو است. چالش‌ها و تهدید‌های اقتصادی در حکم دشمنان ما هستند. کسانی که می‌خواهند با این اقتصاد مقابله کنند را شناسایی کنیم. بخشی از این مقابله‌ها درونی است و بخشی دیگر از اینها بیرونی است. آن‌هایی که بیرونی است نمودش در مسئله تحریم الآن کاملاً برای ما ملموس است. و بحث تحریم از مدت‌ها پیش شروع کردند و مدیریت جهادی اگر درست عمل می‌کرد، باید برای این شرایط خودش را آماده می‌کرد. مسئله تحریم مسئله جدیدی نیست(از شعب ابی طالب تا الآن در مقاطع مختلف بوده است). باید اقتصاد برای مقاوم سازی خودش، آمادگی مقابله با این شرایط را به وجود بیاورد. گاهی هم مشکلات ما مشکلات داخلی است.بنابراین، منظور از مدیریت جهادی سازماندهی و ساختارسازی و نیز نظارت بر عملکرد و فرآیند جریان اقتصاد است اما با روحیۀ جهادی یعنی بدانیم در بعد اول یک وظیفه است (چون جهاد حکم واجب را پیدا می‌کند و مستحب نیست چون شرایط نظام و بود و نبود ما به آن گره خورده است). در کنار مسئله جهاد بحث توکل و اتکا به قدرت الهی هم خیلی مهم است که در این صورت قطعاً خداوند کمک می‌کند و نصرت الهی شامل حال ما خواهد شد. مدیریت جهادی به این معناست که بدانیم یک وظیفه جمعی است و فقط به مسئولین بر نمی‏گردد و در عین حال امری است واجب و ضروری.

به‌نظر شما چرا مدیریت جهادی در سال‌های اخیر بیشتر مطرح می‌شود؟

بحران‌ها و مشکلاتی که در سه دهه اخیر برای انقلاب ما به وجود آمد، خیلی فرصت پرداختن به این مسائل را به ما نداد و ما مجبور بودیم مشکلاتمان را به صورت روزمره حل کنیم. اما الآن انقلاب و نظام ما به یک تثبیت رسیده است و هیچ دشمنی به فکر براندازی نظامی این انقلاب و این کشور نیست. طبیعتاً جبهه دشمن در این سال‌ها تغییر کرده است و مهمترین جبهه‌ای که الآن به روی ما گشوده است، جبهه اقتصادی و فرهنگی است و به خاطر همین است که مقام معظم رهبری هم در سال گذشته این دو را مبنای نامگذاری قرار دادند. اینکه سال گذشته این‏گونه نامگذاری گردید، برای این بود که پیش‌بینی می‌شد که دشمن دارد از طریق مبارزه اقتصادی دارد وارد مبارزه می‏شود و این اقتضا می‌کند که ما هم مدیریت اقتصادمان را و در کنارش بحث فرهنگ را به صورت جهادی مدیریت کنیم و اگر غیر از این باشد، توان ما هدر خواهد رفت و آن تمرکزمان مقابل دشمن را از دست خواهیم داد. این امر باید در آینده نیز ادامه پیدا کند.

نباید مشکلات جاری اقتصاد ما را به خود مشغول کند. البته این بدین معنی نیست که دنبالش نباشیم و راه حلی برایش نداشته باشیم. اما باید مدیریت ما در راستای یک چشم انداز بلند مدت باشد.

 حضرت امیرالمؤمنین؟ع؟ خطاب به مدیر در شرایط جنگ یا همان فرمانده خود می‌فرمایند: «چشمت را به انتهای لشکر دشمن بدوز و این جلو را فقط نگاه نکن. چشم انداز و دورنمایشان را ببین.» نباید مشکلات جاری اقتصاد ما را به خود مشغول کند. البته این بدین معنی نیست که دنبالش نباشیم و راه حلی برایش نداشته باشیم. اما باید مدیریت ما در راستای یک چشم انداز بلند مدت باشد. اگر ما با آن چشم انداز ، خاکریزهای فعلیمان را بسازیم، قدم به قدم می‌توانیم این خاکریزها را فتح کنیم تا به آن هدف دراز مدت برسیم. این یکی از مؤلفه‌های مدیریت جهادی است که باید چشم انداز بلند مدت را در نظر بگیریم.

به نظر شما مدیریت جهادی به چه بسترها و زیرساخت‌هایی در جامعه نیاز دارد؟

من فکر می‌کنم اولین نکته، مسئلۀ گفتمان‌سازی است. یعنی ما باید در جامعه این مفهوم را برای مسئولین و مردم جا بیاندازیم. چون اگر برای مردم پابه‏پای مسئولین مسئله مدیریت جهادی پیش نیاید، برنامه‌ها به سرانجام مقصود نمی‏رسد. این گفتمان سازی به کمک رسانه ها، اندیشمندان، خطبا ،اساتید، کتاب ها، نشریات و ... باید اول فضا درست شود و مردم برای یک تحول جدید و دوران جدید اقتصادی شبیه دوران جنگ(با تفاوت هایی) آماده باشند. که مردم در ضمن گذران زندگی روزمرۀ خود، در مسائل اقتصادی جنگ مشارکت داشتند. مقتضا آن زمان قناعت و صرفه جویی و شرایط خاص آن زمان بوده است و این دوران بحث الگوی بهینۀ مصرف، تولید بیشتر و کار مضاعف مطرح است. مدیریت جهادی باید ابتدا به عنوان یک بستر، به گفتمان تبدیل شود، که ما وقتی خواستیم شاخصه‌های آن را پیاده و اعلام بکنیم، مردم از نظر فکری و اندیشه ای، ضرورت قضیه را پذیرفته باشند. اگر ضرورت یک مسئله را مردم لمس بکنند، خودشان پا به پای حکومت پیش می‌آیند. به عنوان مثال ما در گذشته نحوه استفاده از کمربند و کارکرد آن‏را نمی‌دانستیم اما با گذشت چندین سال مردم ضرورت کمربند ایمنی را پذیرفتند و احساس کردند و الآن دیگر خود مردم می‌دانند که صلاحشان در بستن کمربند ایمنی است. مسئله اقتصاد و ابعاد مختلفش هم این‏گونه است و باید برای مردم جا بیفتد و تفهیم بشود و مردم باور کنند. اگر یک چیزی به باور عمومی تبدیل شود، طبیعتا اجرایش خیلی راحتتر خواهد بود، چون یک ضمانت درونی به وجود می‌آید.

ابعاد و مؤلفه‌های مدیریت جهادی را چه می‌دانید؟

به نظر من اولین مسئله‏اش تشکیل اتاق جنگ است و ما باید ابتدا یک اتاق فکر تشکیل بدهیم. یعنی صاحب نظران را بپذیریم و به آنها بها بدهیم که به وسط بیایند و راهکار بدهند، بحث کنند و نقشه را بکشند. مسئولین باید بدانند که با چهار وزیر و کابینه نمی‌شود مشکلات را حل کرد. جامعه برای همه است و مسئول آن فقط کابینه نیست. ما صاحب نظر در این مملکت کم نداریم. ما باید یک اتاق فکر تشکیل بدهیم. فرض کنید که به صورت قُطب در هر چند استان، دانشگاهیان، اندیشمندان و صاحب نظران گروهی را تشکیل بدهند و در کنار دولت یک هسته مرکزی در پایتخت باشد و به مجلس و به دولت و قوه قضاییه کمک فکری بدهند. چون هر جریان جهادی نیاز به اتاق جنگ دارد که در آنجا طرح بریزند و برنامه ریزی کنند. چون مدیر درگیر مسائل اجرایی است، به تنهایی نمی‌تواند خودش هم طرح بریزد و هم اجرا کند و هم نظارت کند. ما از مسئولین مملکت هم نباید بیش از این انتظار داشته باشیم. امور جاری مملکت کم مشکل ندارد تا بخواهد فکر او به آینده و چشم انداز آینده هم باشد. منتها او باید خودش بخواهد. اگر مدیر خودش را عقل‏کل بداند و فکر کند هر چه او می‏گوید، باید مثل پادشاهان قدیمی اجرا شود، مدیریت او یک مدیریت جهادی نیست. این مدیریت، یک مدیریت پادشاهی است. ویژگی جهاد این بود که نیروهای پیاده نظام در خط مقدم هستند و یکایک آنها دارند با دو چشم، دشمن را رصد می‌کنند و فرماندهان هماهنگ‌کننده میان آنها هستند و در عین حال یک تبعیتی نیروهای پیاده از فرماندهان دارند که چه کنند و چه نکنند. اما گاهی اوقات یک رزمنده و سرباز یک چیزی از دشمن می‌بیند و یک طرحی به ذهنش می‌رسد که آن طرح تحول ایجاد می‌کند که در جنگ خودمان هم نمونه هایش بوده است. گاهی اوقات یک رزمنده نظری می‌داد و فرماندهان اجرا می‌کردند و به نتیجه می‌رسیدند. این بستر را ما باید برای اندیشه‌ها و فکر‌ها در سطوح مختلف ایجاد کنیم تا مردم نظراتشان را بدهند. به خصوص در سیستم دانشگاهی. گاهی اوقات یک دانشجو نظری دارد که آن نظر می‌تواند موجب تحول شود. باید این بستر فراهم شود که اساتید و دانشجویان بتوانند از طرق مختلف(مقاله، پایان نامه و ...) بتوانند نظراتشان را به یک جایی برسانند.

مدیریت جهادی باید ابتدا به عنوان یک بستر، به گفتمان تبدیل شود، که ما وقتی خواستیم شاخصه‌های آن را پیاده و اعلام بکنیم، مردم از نظر فکری و اندیشه ای، ضرورت قضیه را پذیرفته باشند.

الآن مشکلی که هست این است که استاد در دانشگاه نظرش را می‌دهد و مدیر هم در جامعه کار خودش را می‌کند. در دنیا خصوصاً در در میان دشمن‏های ما (آمریکا و دیگر کشورها) اکثراً در کنار دانشگاه‌ها اندیشکده‌هایی دارند که کارشان همین امر است. خیلی از افراد مشتمل از مدیران قبلی و اساتید وجود دارند که در این اندیشکده فقط کارشان همین است که فکر کنند و برنامه‌ریزی کنند که پشتوانۀ اجرائیات مملکتشان باشند. ما در این مسئله ضعف داریم. ما اتاق فکر و اندیشکده نداریم. ریاست جمهوری باید واقعاً در کنار خودش چندین اندیشکده در موضوعات مختلف داشته باشد که دانشگاه‌ها به آن اندیشکده‏ها وصل باشند و بتوانند نظراتشان را بدهند. مجموعۀ افکاری که در سر افراد مختلف است می‌تواند خیلی راهگشا باشد. ما باید اجازه بدهیم ولو نظرات مخالف دیدگاه ما به بحث و تضارب آراء گذاشته شود. قطعا از دل آن مطالب خوبی به دست می‌آید. ما باید بدانیم که همه مردم دلشان برای این مملکت می‌سوزد منتها هر کسی با بیان خودش دارد نظرش را می‏دهد. اجازه بدهیم که این نظریات کانالیزه بشود و به نتیجه‏ای منتهی شود. مرحله بعد انتخاب آن فرماندهان به عنوان مدیر است. مدیر جهادی باید با مدیر معمولی خیلی فرق داشته باشد. مدیر جهادی یعنی کسی که باید از خود گذشتگی و ایمانش در حد بالا باشد. هم تعهد داشته باشد و هم باور. مسئله باور خیلی مهم است، ما اگر باور داشته باشیم که پیروزیم و خدا با ماست خیلی قضیه فرق می‌کند تا اینکه ما بگوییم شما موظفی تا فلان کار را بکنی. وظیفه ابلاغی غیر از وظیفه احساسی و اعتقادی است. انتخاب این افراد کار دشواری است. مدیرانی که می‌آیند نباید به عنوان یک شغل به این مسئله نگاه کنند. اگر این‏گونه فکر کنند، هرگز این مدیریت یک مدیریت جهادی نیست. مدیریت جهادی یعنی اینکه باید زندگی‏اش را، عمرش را، هستی اش را و آبرویش را کف دستش بگذارد و بیاید با تمام توانش کار کند. مدیریت جهادی یعنی اینکه وقتی احساس کرد کسی برتر از اوست، خودش کنار بکشد. چون اگر کنار نکشد، دشمن حمله کرده است. مدیران ما باید یک مدیران هم معتقد باشند، هم باور داشته باشند و هم کاردان باشند. کسی که توان کاری را ندارد، ما که نمی‌توانیم چون او رفیق من است و خطش به من می‌خورد به او پیشنهاد آن کار را بکنیم. انتخاب مدیر مثل انتخاب یک ساختمان و منزل که نیست، خیلی کار سخت است میخواهیم سرنوشت یک مملکت را به یک مدیر بدهیم. اگر مدیر ما جهادی نباشد، مدیریت ما هم جهادی نخواهد بود. مرحله بعدی آن پیاده نظام‌ها هستند که به تعبیری همان مردم هستند. یعنی اگر آن بسترسازی اولیه انجام شده باشد، تک تک افراد خانواده‌ها از اقتصاد شخصی خود تا اقتصاد کُل، در این راستا فعالیت می‌کنند. البته ترسیم این و رسیدن به این کار آسانی نیست. و در یکی دو سال نمی شود. ولی اگر ما در این راستا بیاییم مدیریت جهادی را در بدو امر به اقتصاد خانواده بکشانیم و بگوییم رئیس(پدر)، جانشین(مادر) و اعضای خانواده، شما فقط نباید به فکر اقتصاد خانواده خودتان باشید. این اقتصاد شما جزئی از اقتصاد کل کشور است. اگر می‌خواهید اقتصاد شما خوب شود باید اقتصاد کلان و کل جامعه هم خوب شود.

ایمان در جامعه ما نسبت به مدیران ضعیف شده است، چون بین قول و عمل آن‏ها مردم در مواردی هماهنگی نمی‏بینند. شعارهای انتخاباتی آنها بعداً عملی نمی‌شود.

 شما اگر فقط به فکر خودت باشی، خیلی جاهای دیگر هم از دست رفتی که می‌توانستی بهتر از این هم باشی. در این زمینه ما باید مردم را آماده کنیم و به آن‏ها آموزش دهیم. فرهنگ مصرف و تولید را باید اصلاح کنیم. مدیریت جهادی پیش‏نیازش اصلاح الگوی مصرف و کار مضاعف است. این‌ها با هم و مکمل همدیگر هستند. اینها باید با هم فرهنگ بشود. یک نکته جالب است، چرا در جبهه یک رزمنده، چشم بسته از فرماندهش تبعیت می‌کرد؟ چون به دستور او ایمان داشت. اگر مردم ایمان بیاورند که دولت و مدیران دارند جهادی مدیریت می‌کنند و به فکر خودشان نیستند بلکه به فکر موفقیت پیروزی مملکت، مردم و جامعه هستند، هر چه بگویند، تبعیت می‌کنند. و این زمانی محقق می‌شود که مردم ببینند عملکرد مسئولین در این راستا، قابل قبول است. آن ویژگی‌هایی که امیر المؤمنین علیه السلام در نامه اش به مالک اشتر بیان می‌کنند برای یک مدیر، باید تبلورش را در مسئولین ببینند. یکی ساده زیستی است که امام خمینی؟ره؟ برای مسئولین ترسیم می‌کردند را مردم باید ببینند. آن تلاش مضاعف را که معظم له بیان فرمودند را باید در مدیران ببینند. آن برخورد غیر رودربایستانه را در برابر نزدیکان، اقوام و خویشان را باید ببینند. اگر مردم این ویژگی‌ها را در مدیران ببینند، چشم بسته از دستوراتشان تبعیت می‌کنند. چرا فرزند همه حرف های پدر را گوش می‏کند؟ چون ایمان دارد که او خیر، صلاح و منفعتش را می‏خواهد چه از لحاظ مادی و چه از لحاظ معنوی. این ایمان در جامعه ما نسبت به مدیران ضعیف شده است. چون بین قول و عمل‏آن‏ها مردم در مواردی هماهنگی نمی‏بینند. شعارهای انتخاباتی آنها بعدا عملی نمی‌شود. همه می‌خواهند خودشان را تبرئه و افراد قبل خودشان را تخطئه کنند و این نمی‌شود. آن شایسته سالاری را که شعار می‌دهند، درست عمل نمی‌کنند و گاهی اوقات ضد آن عمل می‌کنند.

فرهنگ مصرف و تولید را باید اصلاح کنیم. مدیریت جهادی پیش نیازش اصلاح الگوی مصرف و کار مضاعف است. این‌ها با هم و مکمل همدیگر هستند.

 مردم این تعارضات را که می‌بینند، از این مدیران فاصله می‌گیرند. اگر مدیری بخواهد جهادی باشد، باید فاصله خودش با مردم را صفر کند(نه تنها کم بکند). مردم باید به مدیران دسترسی داشته باشند و بتوانند حرفشان و نظراتشان را بدهند که این متاسفانه مدل مدیریتی حال حاضر با آنچه مطلوب است بسیار متفاوت است. شهید رجایی خودش به نانوایی می‏رفت و برای صبحانه نان می‌خرید. شما نگاه کنید وزرای الآن آیا نانوایی می‌روند؟! خیلی فاصله افتاده است(مسائل امنیتی محفوظ) اما همه مسئله این نیست.منظور از این مساله حضور در جامعه و بین مردم و آگاه بودن از درد مردم می‏باشد. شما با حفظ مسائل امنیتی اجازه می‌دهید وزیر را ببینیم؟ مدیر کل را هم نمی‌گذارند به همین راحتی دید. این خیلی مهم است چون مدیر باید پیاده نظام داشته باشد و پیاده نظام‌های او فقط کارمندان او نیستند. تصمیمات مملکتی به کل مملکت بر می‏گردد و همه مردم با آن درگیرند. مسئله مالیات را فرض کنید، شما یک تصمیم مدیریتی می‏گیرید برای بحث مالیات، مالیات به تک‏تک خانوارها بر می‏گردد(چه مستقیم و چه غیر مستقیم). شما اگر ایمان داشته باشید به مدیرتان، دیگر فرار مالیاتی معنی پیدا نخواهد کرد چون می‏دانید که این مالیاتی که می‌دهید به حق و به جا مصرف می‌شود و مردم نتیجه اش را مستقیم می‌بینند. این را مدیریت جهادی می‏گویند.

دانش چه نقشی در مدیریت جهادی می‌تواند داشته باشد؟

نقش بسیار کلیدی است. و این مثل رانندگی می‌ماند. شما در رانندگی یک هنر فردی ممکن است داشته باشید و یک دانش رانندگی هم وجود دارد. رانندگی خودش یک فن و یک هنر است (به هر تعبیری). اقتصاد که خیلی بالاتر از این‌ها است. کسی که می‌خواهد این موتور به این عظمت را بچرخاند و فرمانش را به دستش بگیرد، طبیعتاً باید دانش لازم را داشته باشد. مثلا در کمیسیون تلفیق اکثر نمایندگانی که اقتصادی هستند، حضور ندارند. بعد دارند در مورد بودجه تصمیم می‌گیرند! با چه علم و چه دانشی؟! ببینید در جهاد تهور و جسارت خیلی خوب است ولی در کنارش نیاز به دانش و آگاهی است. هر کاری که شما امروزه می‌خواهید انجام بدهید، یک دانش مخصوص به خودش را دارد. مدیریت جهادی در بُعد اقتصاد باید کسی باشد که هم تعهد لازم را داشته باشد و هم تخصصش را داشته باشد. مشکل اقتصاد و سیاست در جامعه ما این است که همه راجع به این‏دو اظهار نظر می‌کنند. یکی از مشکلات این است. یک بینش اقتصادی است که عمومی است و همه باید داشته باشند و این خوب است. مردم ما بینش سیاسی دارند و در موقعیت‌ها حضورشان در صحنه را خوب نشان داده اند.

مدیریت جهادی اقتصاد غیر از بینش عمومی مردمی است.اینجا شما باید تصمیمات اقتصادی بگیرید و سیاست‌های اقتصادی را ترسیم کنید که این نیاز به علم و دانش خاص خودش را دارد.

 بینش اقتصادی هم خوب دارند اما مدیریت جهادی اقتصاد غیر از بینش عمومی مردمی است.اینجا شما باید تصمیمات اقتصادی بگیرید و سیاست‌های اقتصادی را ترسیم کنید که این نیاز به علم و دانش خاص خودش را دارد. و علم بسیار پیچیده‌ای است. یکی از اساتید می‏فرمودند که اقتصاد فیزیک علوم انسانی است و شما نمی‌توانید این را نادیده بگیرید. یکی از مشکلات ما این بوده است که افراد غیر متخصص در بستر کار آمده‏اند. اینکه گفتم مدیران باید انتخاب شوند، یک بُعدش این است که دانش آن را هم باید داشته باشند. منتهی جهادی بودنش هم مدنظر باشد. یعنی ممکن است که شما یک دانشمند متخصص خیلی خبره هم داشته باشید اما توان مدیریت جهادی یا اعتقادش را نداشته باشد. آن هم به درد نمی‌خورد. مدیریت جهادی باید هر دو بال و دو بازو را داشته باشد. البته آن اندیشکده‌ای را که عرض کردم برای همین است. چون ممکن است شما افرادی را داشته باشید که یک بُعد را داشته باشند و بُعد دیگر را نداشته باشند. ممکن است در بحث جهاد کسی ترسو باشد و توانایی شرکت در خط مقدم را نداشته باشد. آن را باید بگذارید در پشتیبانی که پشت جبهه کار کند. عده‌ای هستند که توان مدیریت را ندارند ولی دانش آن را دارند. خُب شما از این‏ها به عنوان اتاق فکر در اندیشکده استفاده کنید. صرف مدرک داشتن کفایت نمی‌کند و همچنین صرف متعهد بودن هم کفایت نمی‌کند. باید هر دو با هم باشد.

مهمترین وظیفه مدیریت جهادی به‌ویژه در دفاع اقتصادی چیست؟

به نظر من مهمترین وظیفه مدیر شناخت نقاط ضعف و قوت خود و دشمن در شرایط جنگی است. این خیلی مهم است که بداند آن نقاط ضربه‌پذیر ما کجاست؟ تنگه‌های اُحد کجاست؟ محل نفوذ دشمن کجاست؟ محلی که دشمن ممکن است به اقتصاد ما ضربه بزند، کجاست؟ ما در اقتصاد مقاومتی باید بیاییم این‏ها را شناسایی و اقتصاد خودمان را آسیب‌شناسی کنیم. و در جهت و راستای اصلاح، تقویت و جبرانش بر بیاییم. در عین حال باید ببینیم نقاط قوت دشمن کجاست و از آن درس بگیریم. یکی از نکات خوب مدیریت جهادی این است که اتفاقا باید از نقاط قوت دشمن درس بگیرد. اگر ما به قاعده نفی سبیل اعتقاد داریم، شما وقتی می‌توانید این قاعده را اجرایی کنید که نقاط ضعفت را از بین ببری (مثلا وقتی دارو نداری، مجبوری دست به سمت دیگران دراز کنی) وقتی کالاهای اساسی را نداری، دشمنان کالاهای شما را که فی سبیل الله به شما نمی‌دهند. بلکه بر شما سلطه پیدا می‏کنند. بنابراین مهمترین وظیفه مدیرجهادی اقتصادی شناخت موقعیت دقیق اقتصادی، نقاط قوت و ضعف خودمان و هم طرف‌های مقابلمان است. منظور ما از دشمن، صرفا آنهایی نیستند که با ما معارضه می‌کنند.

[مدیر جهادی باید] بداند آن نقاط ضربه‌پذیر ما کجاست؟ تنگه‌های اُحد کجاست؟ محل نفوذ دشمن کجاست؟ محلی که دشمن ممکن است به اقتصاد ما ضربه بزند، کجاست؟ ما در اقتصاد مقاومتی باید بیاییم این‏ها را شناسایی و اقتصاد خودمان را آسیب‌شناسی کنیم.

 در کل کشور‌ها و اقتصاد‌های جهانی به علت ارتباطمان با آنها می‏توانند باشند ،ما باید دائما از آن‏ها درس بگیریم. که آن‏ها چگونه دارند اقتصادشان را می‏چرخانند. باید از دیدگاه‌های آن‌ها استفاده بکنیم منتهی نظام‌های آن‌ها تفاوت‌هایی با نظام اقتصادی ما دارد و ما باید برای خودمان نظام سازی کنیم. ولی این به این معنا نیست که نقاط قوتی که آنها دارند، برای ما قابل استفاده نباشد. غفلت‌هایی که ما کردیم در عدم شناخت نقاط ضعف‏مان، الآن دارد به ما ضربه می‌زند. یکی از آنها این بود که ما طی این سی سال نتوانستیم اقتصاد بدون نفت را تعریف کنیم. هر دولتی که آمده، خواسته فعلاً چرخ خودش را بچرخاند و نخواسته است که زیر بار این امر برود (البته انصافا کار سختی هم هست). حالا داریم لطمه‌اش را می‌خوریم چون سی سال پیش قیمت نفت این‏قدر بالا نرفته بود. الآن بالا رفته است و دارد ضربه‏اش را می‏زند. چون ما خودمان را به یک شرایط دیگری عادت داده بودیم(الگوی مصرف‏مان، برنامه‏‏مان و بودجه‏مان) حالا یک‏دفعه همۀ این‏ها قطع می‏شود و این به خاطر این است که نقاط ضعف‏مان را شناسایی نکردیم.

در سال‌های پس از پیروزی انقلاب اسلامی، چه الگوهایی از مدیریت جهادی داشته‌ایم؟

نمونه‏های کوچکی را می‏توانیم در طی این سی سال پیدا کنیم که این نمونه‌ها می‌تواند خیلی مفید باشد. یک از آقایان نقل می‌کرد که آقای عبدالعلی زاده وقتی استاندار آذربایجان شرقی بود، آمده بود در آنجا ۴۰۰۰ نفر از زن‌های سرپرست خانوار را جمع کرده بود و چندین سولۀ بزرگ زده بود. برای اینها چرخ‌های خیاطی تهیه کرده بود (همه اینها تحت پوشش کمیته امداد و بهزیستی بوده‌اند)بعد مواد اولیه (نخ و پارچه) برای‏شان تهیه کرده بود و به اینها آموزش داده بود. و اینها شده بودند تولید کننده پوشاک نوزاد و همه این‏ها را هم به آلمان صادر می‌کرد. بعداز مدتی مشاهده کردند که حدود ۱۵٪ از این کالاها مرجوعی می‌شود. لذا از خود آلمان کارشناس خواسته بود که بیایید ایرادات کارهای ما را بگویید که ما دیگر مرجوعی نداشته باشیم،مشخص کنید دقیقاً چه می‏خواهید تا ما برای‏تان بسازیم. کار به جایی رسیده بود که این خانواده‌ها به درآمد مکفی رسیده بودند که خیلی از این زن‌های سرپرست رفتند پرونده کمیته امدادشان را بستند و گفتند که ما دیگر الآن نیازی به آن نداریم. ببینید این یک مدیریت جهادی می‌شود. یعنی با یک برنامه‌ریزی، یک شوق و ذوق جهادی آمده است در یک استان این کارها را کرده است. نمونه‏های این را ما در اقتصادمان در این سی سال داریم. ولی به صورت یک الگوی جامع نداشته‏ایم. شاید بتوان الگوی جامعش را مدیریت عمومی جنگ عنوان نمود که ما آن باورهایمان باعث شده بود تا مردم همزمان با اینکه داشتند قناعت می‌کردند و زندگی می‌کردند، با همان سیستم داشتند به جبهه هم کمک می‌کردند. شدنی است. مهم باورهاست. نمونه‌های این‏گونه در صنعت و در کشاورزی و در ابعاد دیگر اقتصادی این گونه شرایط را ایجاد کردند که می‌تواند در یک ابعاد کوچک برای اقتصاد ما الگویی باشد ، زیاد وجود دارد. باید در استان‌های مختلف جستجو کرد. نمونه این‏گونه را زیاد داریم ولی متأسفانه مدل‌های این امور رسانه‏ای نشده و در عمل هم تکثیر نشده است.

----------------------------

پدافند اقتصادی، ش 11، مهر ماه 1394، صص37-40


مطالب پربازدید
را ببینید یا به فهرست بازگردید.