دکتر حجتالله عبدالملکی| متخصص اقتصاد مقاومتی و اقتصاد منطقهای
1395/12/30
تعداد بازدید:
یکی از اقداماتی که قرارگاه پدافند اقتصادی سازمان پدافند غیرعامل کشور بهمنظور تبیین و الگوسازی علمی اقتصاد مقاومتی و دفاع اقتصادی انجام داده است، برگزاری سلسلهجلسات گفتوگومحور دفاع اقتصادی است که با حضور استادان و صاحبنظران در حوزههای مختلف اقتصادی صورت پذیرفته است. در ادامه، گزیدهای از مباحث دکتر عبدالملکی را که در مجموعۀ اول این نشستها ارائه شده است، از نظر میگذرانیم.
اما اینکه اقتصاد مقاومتی چیست را ما به این صورت مطرح میکنیم: اقتصاد مقاومتی رهیافت اقتصادی جمهوری اسلامی ایران برای تحقق اهداف اقتصادی انقلاب اسلامی است. در سال ۵۷ انقلابی اتفاق افتاد که مبنا و منشا آن اسلام بود و در همه حوزهها از جمله اقتصاد، فرهنگ و سیاست برنامه داشت. اهداف مشخصی که انقلاب در حوزه اقتصاد مطرح میکرد و در واقع برگرفته از مکتب اقتصادی اسلام بود را ما در سه حوزه کلی میتوانیم خلاصه کنیم: ۱. استقلال اقتصادی، ۲. رفاه عمومی و ۳. پیشرفت اقتصادی.
استقلال اقتصادی به این معنا که کشور برای اینکه به لحاظ سیاسی و فرهنگی مستقل باشد، احتیاج دارد به اینکه از نظر اقتصادی هم روی پای خودش بایستد و استقلال اقتصادی به نوعی مقدمه خروج از بندگی طاغوت است، از این جهت است که استقلال اقتصادی اهمیت دارد. منظور از رفاه عمومی هم این است که همه مردم برای زندگی از سطح کفاف برخوردار باشند و ما فقر مطلق نداشته باشیم و غیر از آن هم فقر نسبی در حد خیلی پایینی باشد. یعنی عموم جمعیت یک زندگی آبرومندی داشته باشند. پیشرفت اقتصادی هم به این معناست که جمهوری اسلامی ایران، به لحاظ اقتصادی در دنیا یک کشور پیشرفته و سرآمد باشد.
اما متاسفانه این اهداف محقق نشده است. علت اینکه این اهداف محقق نشده، این بوده است که ما با حجم انبوهی از خصومت ها و دشمنی های اقتصادی مواجه بوده و هستیم ولی اقتصادمان را برای مقابله کامل و قطعی با این خصومتهای اقتصادی آماده نکردهایم. با این حساب، اقتصاد مقاومتی یک رهیافت اقتصادی یا به عبارت دیگر نسخه معاصر نظام اقتصادی اسلام است. منظور از نظام اقتصادی چیست؟ یعنی شکل و ظاهر و در واقع کارکرد و عملکرد اقتصاد وقتی که مکتب اقتصادی اسلام بطور کامل پیاده شده است. این تعریف بنا بر قول حضرت آیت الله تسخیری است که ایشان نظام اقتصادی را بازتاب پرتوهای مکتب در آینه زمان و مکان تعریف میکنند. یعنی اگر ما بخواهیم مکتب اقتصادی اسلام را در شرایط فعلی کشور اجرا کنیم، این اقتصاد یک شکل و شمایلی به خودش میگیرد، یک نرم افزار و سخت افزاری در این جریان شکل میگیرد. سخت افزار و نرم افزاری که شکل اقتصادی همان نظام اقتصادی است.
وقتی دربارۀ مکتب اقتصادی اسلام و منویات آن درباره اقتصاد منطقهای صحبت میکنیم، از سه جهت وارد موضوع میشویم: جهت اول عدالت اقتصادی، جهت دوم جهاد اقتصادی و جهت سوم عزت اقتصادی است.
وقتی دربارۀ مکتب اقتصادی اسلام و منویات آن درباره اقتصاد منطقهای صحبت میکنیم، از سه جهت وارد موضوع میشویم: جهت اول عدالت اقتصادی، جهت دوم جهاد اقتصادی و جهت سوم عزت اقتصادی است. یعنی اینها سه رهیافت جداگانه هستند که مکتب راجع به موضوعات اقتصادی از جمله اقتصاد منطقهای مطرح میکند. از بحث عدالت اقتصادی ما مستقیماً به مسئله مزیتهای منطقهای میرسیم. در این رابطه تذکر چند نکته لازم است: اولا اینکه مبنای تعریف ما از عدالت اقتصادی همان کلام حضرت امیرعلیهالسلام در معنای کلی عدالت است که میفرمایند: «اعطاء کل ذی حق حقه»، عدالت یعنی به هر ذی حقی، حقش پرداخت شود. در اینجا وقتی بحث عدالت اقتصادی مطرح میشود یعنی ذی حقهای اقتصادی را بشناسیم، حقشان را هم بشناسیم و حق آنها را پرداخت کنیم.
ذیحقهای اقتصادی دو دسته هستند: اموال و انسانها، اگر حق اموال شناسایی و پرداخت شود گفته میشود عدالت تخصیصی برقرار شده است و اگر حق انسانها شناسایی و پرداخت شود گفته میشود که عدالت توزیعی محقق شده است. این عدالت تخصیصی و توزیعی در سطوح مختلف جغرافیایی قابل تبیین است از جمله در سطح ملی، سطح منطقهای، سطح محلی و سطوح پایینتر تا به افراد و اشخاص برسد. در بُعد عدالت تخصیصی اصلی وجود دارد که میگوید حق اموال و منابعی که در مناطق وجود دارد این است که حق پتانسیلها و ظرفیتهایی که در این اموال، مناطق و نهادهها وجود دارد، پرداخت شود. طبق مبنای حقوق طبیعی که شهید مطهری(ره) مطرح میکنند هر حقی در واقع محصول یک استعداد طبیعی است یعنی استعداد طبیعی یک حقی ایجاد میکند. پس اگر ما خواستیم راجع به سرزمین یک منطقه صحبت کنیم که حق آن چیست؟ باید پرسید که آنجا استعدادش چیست؟ آن استعداد طبیعی که خداوند در خلقت این منطقه و پاره جغرافیایی گذاشته چیست؟ آنگاه میگوییم حقش این است که این استعداد به فعلیت برسد.
نقطه ضعف اقتصاد منطقهای
دشمن به دنبال این است که از ضعف زیرساختهای تولیدی ما سوءاستفاده کند. اگر ما یک اقتصاد ملی قوی میداشتیم، به این معنا که قدرت تولید ارزش افزوده و ثروت بالایی در اقتصاد میداشتیم، دشمن وارد این جنگ اقتصادی نمیشد. زیرا مطمئن بود در این شرایط کسی که شکست میخورد خودش است. این ضعف از اینجا به وجود میآید که اقدام و برنامه مناسب برای به فعلیت رساندن ظرفیت مناطقمان نداشتهایم.
معمولاً نگاه مسئولین ما به مدیریت اقتصادی از استان تهران و شهر تهران فراتر نرفته است. یعنی ما خیلی وقتها منتظر بودیم که همه اتفاقات اقتصادی در تهران بیافتد و مثلاً یک قانون بانکداری تصویب کنیم یا برویم یک توافقی را با دشمنان حاصل کنیم یا مثلاً یک دیپلماسی اقتصادی را در چارچوب پایتخت اعمال کنیم و بعد تمام اتفاقات مثبت در سطح کشور بیافتد، در حالیکه در واقع اینطور نیست. ما یک بحثی داریم به اسم وقفه فضایی، وقفه فضایی یعنی یک اتفاقی که در یک منطقه میافتد، مشابه آن خیلی راحت در مناطق دیگر اتفاق نمیافتد یا اثرش خیلی به منطقه دیگر منتقل نمیشود. مثلاً اگر شما دانشگاهها را در استان تهران تقویت کنید، لزوما اینطور نیست که بگوییم بعد از چند روز یا چند ماه این دانشی که در تهران تولید شده میآید و مثلاً استان ایلام، سیستان و بلوچستان یا بوشهر را تحت تاثیر مثبت خودش قرار میدهد. تحقق این امر گاهی بسیار طول میکشد و نیازمند این خواهد بود که اگر ما مثلاً توسعه دانشی را انجام میدهیم که بهرهوری مناطق را افزایش دهد، باید موسسات را در خود آن استانها ایجاد کنیم. یا اگر قرار است که مثلاً صادرات را افزایش دهیم، خیلی وقتها با یک قانون ملی این اتفاق نمیافتد. شاید آن قانون ملی لازم باشد ولی اگر ما به آن منطقه هدف که قرار است کالای صادراتی را تولید کند نرویم و آسیبها و مشکلات آنجا را بررسی نکنیم، صادرات افزایش پیدا نخواهد کرد.
من یک مثال عینی در این زمینه خدمتتان عرض کنم. ما مادهای (ماده ۱۳۲) در قانون مالیاتهای مستقیم داریم که در آن جهت افزایش مقدار تولید و ارزش افزوده مناطق محروم، برای این مناطق معافیتهای مالیاتی در نظر میگیرد. مطالعاتی که انجام شده نشان میدهد این ماده اثر قابل توجهی روی رشد اقتصادی مناطق محروم نداشته است. وقتی علت آنرا بررسی میکنیم، متوجه میشویم که چندین عامل نهادی و ساختاری وجود دارد که اقتصاد مناطق ضعیف است، تولید در آنجا نمیتواند افزایش پیدا کند و تمایلی نیز برای سرمایهگذاری وجود ندارد. لذا اینکه شما یک مشوق مالیاتی گذاشتید کافی نیست، اگر بقیه خلأها را مرتفع نکنید اتفاقا از این محل ضرر هم میکنید. چون شما دیگر از سرمایه گذاری هایی که در آنجا به صورت اتوماتیک انجام میشد، مالیات نمیگیرید و به اصطلاح منابع مالیاتی و پایه مالیاتی دولت را کوچکتر میشود و هیچ توسعه ای را هم در مناطق و استانهای محروم ایجاد نمیشود. چون از محل این تخفیفهای مالیاتی، در آنجا سرمایه گذاری های جدید اتفاق نیافتاده است.
معمولاً نگاه مسئولین ما به مدیریت اقتصادی از استان تهران و شهر تهران فراتر نرفته است.
عدم لحاظ تفاوتهای منطقهای کشور در قانونگذاری و برنامه ریزی باعث شده است که با وجود داشتن ظرفیتهای فوقالعاده، اقتصاد ملی ما ضعیف باشد و نتوانیم تولید جدی داشته باشیم. آیا کشوری که ۱۶۵ میلیون هکتار زمین دارد باید محتاج گندم کشورهای دیگر مثل پاکستان، کانادا و... باشد؟ این یعنی اینکه ما فضای کشور را رها کردهایم و برای به فعلیت رساندن این ۱۶۵ میلیون هکتار کار مفیدی انجام ندادهایم. کشوری که تقریبا ۱۴۰ میلیارد متر مکعب آب دارد، آب را درست مصرف نمیکند و لذا خیلی از کِشتهایی هم که میکند کِشت دیم است، چون درست استفاده نکرده است. مثلاً فرض کنید در یک منطقه کم آب، محصول پر آب کِشت میکند؛ هم محصول ضایع میشود و تولید کم میشود و هم آب از بین میرود و مثلاً بحران آب شُرب در آن منطقه ایجاد میشود. یا در یک منطقهای که زمینهای کشاورزی مستعد دارد، نیروگاه بزرگ تولید برق زده است که تمام آب آن منطقه را مصرف میکند و به خاطر اینکه آب منطقه کلا به مصرف آن نیروگاه میرسد، چندین هزار زمین کشاورزی مستعد آن منطقه خشک شده است.
در واقع میتوان گفت که یک مکان یابی نامناسب به راحتی چندین هزار زمین کشاورزی را از بین میبرد. استان خوزستان که مثلاً ۵۰۰ هزار هکتار زمین آماده دارد، یعنی با یک اصلاح کوچک میتواند وارد چرخه تولید و کشاورزی شود و حتی آب کافی هم دارد، به دلیل بعضی دعواهای سیاسی، بعضی مشکلات اداری و امثال اینها، سالهاست که بلا استفاده مانده است. یا اینکه ما با داشتن ۱۶۵ میلیون هکتار زمین، ۹۰ درصد دانههای روغنی خود را وارد میکنیم و مثلاً ۴ میلیون تن دانه سویا و امثال اینها را وارد میکنیم که از آنها روغن بگیرد و کنجاله آنها را برای غذای دام استفاده کند. یعنی کشور هم در غذای دام و طیور، هم در روغن خوراکی خانوارها، (حدود ۱ میلیون تن روغن در سال استفاده میکنیم)، به دانههای روغنی وابستگی دارد. در حالی که مناطقی را که با همان روش سنتی کشت میکنند نصف ظرفیت کشور است. یعنی ما تقریبا روی ۱۸ میلیون هکتار زمین کشت انجام میدهیم، در حالیکه ما ۳۶ میلیون هکتار اراضی قابل کشت داریم. این نکته راجع به کشت سنتی است! ما روشهای مدرن را عرض نمیکنیم که با روشهای مدرن شاید حدود ۶۰-۷۰ میلیون هکتار قابل کشت هستند. یعنی سالانه بطور متوسط ۱۸ میلیون هکتار زمینی داریم که با همان روش سنتی میشود کشت کرد و کشت نمیکنیم! الگوی کشت را هم داریم، آبی هم که داریم برایش کفایت میکند، اگر ما بهرهوری آب را بالا ببریم، میتوانیم تا چند برابر همین محدوده کشاورزی را کشت کنیم.
همه این مسائل به خاطر این است که این ظرفیتها در سطح کشور و در استانها و شهرستانهای مختلف که از مرکز کشور دور هستند، پراکنده است. ما تصور میکنیم باید در تهران بنشینیم و برای تک تک شهرستانها و مناطق برنامه ریزی کنیم در حالیکه هم توانش را نداریم و هم ایده کافی برای آن نداریم. چگونه میتوانم برای مثلاً چند صد شهرستان یا مثلاً بیش از شصت هزار روستا که من اصلاً نمیتوانم آنها را لیست کنم، الگوی کشت و مزیتهای منطقهای را مشخص کنم و مشکلاتی که سرمایهگذار در آنجا دارد را بررسی و برطرف نمایم. این نیازمند یک مدل تمرکز زدایی اقتصادی است، یعنی اختیارات بیشتری به استانها داده شود که البته یک مقدمه جدی دارد و آن تقویت منابع انسانی برنامه ریزی در استانهاست.
عدم توجه به این مشکلات منجر شده است که تولید ملی ما ضعیف باشد و دشمنان به راحتی از این مسئله سوء استفاده و ما را تحریم میکنند و اسمش را هم تحریمهای فلج کننده میگذارند. میگویند اینها از فضای جغرافیایی و از مزیتهای کشورشان نمیتوانند استفاده کنند و لذا وابستگی بسیار جدی به کالاهای خارجی دارند، پس ما تحریمشان میکنیم و این کشور فلج میشود. به هر حال دارند طبق این برنامه پیش میروند. در حالیکه این همه ظرفیت برای به فعلیت رساندن مزیتها در مناطق وجود دارد.
یک آسیب جدی دیگر که وجود دارد و باید برطرف شود خلأ منابع انسانی متخصص است. شما وقتی استانهای مختلف میروید و توان کارشناسی آنها را بررسی میکنید، میبینید افراد مستعدی در دستگاههای برنامه ریزی حضور دارند اما سطح دانششان خیلی پایین است یا به اصطلاح تفکر برنامه ریزی ندارند، یا از آنان بدتر کسانی هستند که این تفکر را دارند، دانش آنرا هم دارند اما مدیران بالایی آنها را قفل کردهاند و اجازه اعمال نظر و خلاقیت را به آنها نمیدهند. متاسفانه رویکرد سیاسی که در سطح استانها وجود دارد خیلی حادتر و شدیدتر از حد ملی است. مثلاً وقتی یک رئیس جمهور عوض میشود، مدیرانی که میروند آنجا حاکم میشوند، قاتل حزب مخالفشان هستند و به همین جهت خیلی از مدیران و کارشناسانی که میتوانند موثر و کارآمد باشند را کنار میگذارند و آن استان همچنان محروم باقی میماند و پتانسیلها و ظرفیتهای آن استان هم به فعلیت نمیرسد و در نهایت این مشکلات به وجود می آید. ▪
--------------------------
پدافند اقتصادی، ش 12، آبان ماه 1394، صص12-13