دکتر احسان خاندوزی| مدیر دفتر مطالعات اقتصادی مرکز پژوهشهای مجلس
1395/12/30
تعداد بازدید:
یکی از اقداماتی که قرارگاه پدافند اقتصادی سازمان پدافند غیرعامل کشور بهمنظور تبیین و الگوسازی علمی اقتصاد مقاومتی و دفاع اقتصادی انجام داده است، برگزاری سلسلهجلسات گفتوگومحور دفاع اقتصادی است که با حضور استادان و صاحبنظران در حوزههای مختلف اقتصادی صورت پذیرفته است. در ادامه، گزیدهای از مباحث دکتر خاندوزی را که در مجموعۀ اول این نشستها ارائه شده است، از نظر میگذرانیم.
زمانی که هر مجموعه ای با مخاطرات و شوکها و فشارهای بیرونی مواجه باشد، هر قدر قدرت او پراکنده باشد و بتواند از زوایای مختلف و در جبهه های متفاوتی ورود پیدا کند، قابلیت دوام آوردن و مقاومتش بالاتر خواهد رفت. در حالیکه اگر ما تمام قدرت خود را بر یک نقطه متمرکز کنیم، کافی است دشمن همین یک نقطه را مورد هدف قرار دهد، آن وقت کل سامانه دفاعی کشور دچار اختلال خواهد شد. در اقتصاد هم دقیقاً همینطور است. اگر اقتصادی داشته باشیم که این اقتصاد با قاعده خیلی وسیعی از هرم اجتماعی ارتباط نداشته و به بیان دیگر پتانسیلهای وسیع جامعه را به کار نگرفته باشد و صرفاً در دست افراد معدودی تداول ثروت صورت بگیرد، زمانی که اقتصاد به لحاظ فشارهای اقتصادی و مسائلی مانند تحریم و ... در معرض آسیبهای خارجی قرار بگیرد، مدافعین وسیعی نخواهد داشت و دفاع اقتصادی باید توسط همان چند بازیگر خاص صورت بگیرد. در حالیکه اگر بدنه عاملین اقتصادی بدنه بسیار وسیع، گسترده و توانمندی باشد، صرفاً در بخش مثلاً صنعت یا نفت یا یک بخش کوچکی از خدمات منحصر نشده باشد، و فقط در یک محدوده جغرافیایی خاص مثل بعضی از استانها یا مراکز جمعیتی تمرکز پیدا نکرده باشد، آن وقت مقابلهکردن با این اقتصاد بسیار دشوار است.
اگر بخواهم بطور خلاصه عرض کنم اقتصاد مردمی هم کمک میکند که جبهه اقتصاد در مقاومت، جبهه بسیار قویتری باشد و هم پشت جبهه اقتصاد، حامیان بسیار متکثری داشته باشد. اگر از این مسئله بخواهیم وارد سطح بعدی شویم و بپذیریم که اقتصاد مردمی ضرورت دارد برای اینکه ما را آسیب ناپذیر کند یا مصونسازی اقتصادی را افزایش دهد، سوال بعدی این است که این اقتصاد مردمی چیست؟ آیا صرف اینکه مردم در جامعه مشغول کار و فعالیت اقتصادی باشند، اقتصاد مردمی است؟ متاسفانه به جهت اینکه چندان در داخل به اقتصاد مقاومتی پرداخته نشده و در دل ادبیات متعارف هم شناخته شده نیست، ما در خصوص چیستی اقتصاد مردمی با قرائتهای متفاوتی مواجه هستیم.
اگر بدنه عاملین اقتصادی بدنه بسیار وسیع، گسترده و توانمندی باشد، صرفاً در بخش مثلاً صنعت یا نفت یا یک بخش کوچکی از خدمات منحصر نشده باشد، و فقط در یک محدوده جغرافیایی خاص مثل بعضی از استانها یا مراکز جمعیتی تمرکز پیدا نکرده باشد، آن وقت مقابلهکردن با این اقتصاد بسیار دشوار است.
آن چیزی که من به عنوان برداشت مختار به آن تکیه میکنم این است که اقتصاد مردمی یعنی حداکثر نقش آفرینی فعال برای مردم در آن جامعه. ما در اقتصاد میتوانیم نقش بپذیریم، فعالیت کنیم، اما فعالیتمان فعالیت منفعلانهای باشد و در تغییر روندها و خروجیهای یک اقتصاد اثربخشی نداشته باشیم. یک کارگر در یک مجموعه، یک کارمند در سازمان خودش، یک کشاورز، یک تاجر صادرکننده و واردکننده، همه اینها میتوانند نقش منفعلی داشته باشند. یعنی خودشان تاثیری در به همزدن نقشه اقتصادی ایفا نکنند و میتوانند در مقابل نقش موثر داشته باشند. آن چیزی که در اصل ۴۳ قانون اساسی به آن اشاره شده است، شاهد بسیار گویایی است. در این زمینه ما در قانون اساسی خودمان تصریح کردهایم که برنامه اقتصادی کشور باید به صورتی تنظیم شود که شکل، محتوا و ساعات کار چنان باشد که هر فرد علاوه بر تلاش شغلی فرصت و توان کافی برای خودسازی معنوی، سیاسی و اجتماعی و شرکت فعال در رهبری کشور داشته باشد.
این را اگر بخواهیم به ساحت اقتصاد منتقل کنیم، اقتصاد مردمی یعنی مردم در رهبری اقتصادی کشور نقش آفرین باشند. اگر فقط یک مقام تصمیم گیرنده وجود داشته باشد و بقیه در اقتصاد بخواهند صرفاً فرمان بردار و مطیع او باشند، این اقتصاد گرچه ممکن است نیروی کار فراوانی در کارگاهها، بنگاهها و مزارع بسیار بزرگ و وسیع مشغول به کار باشند، اما اقتصاد مردمی نیست. همانطور که در سیاست ما وقتی مردم صرفاً مطیع امر مقام سیاسی باشند نمیگوییم سیاستِ مردمی، یک نظام به لحاظ سیاسی آنگاه نظامی مردمی است که مردم در راهبری آن نظام و در تحولات آن نقش آفرین باشند، بیایند پای صحنه، انتخاب کنند که چه کسی صاحب منصب مقام اول اجرایی کشور باشد و تصمیماتی از این دست.
اقتصادِ مردمی یعنی اقتصادی که مردم در تصمیمات آن موثر باشند، بتوانند نقش آفرینی کنند و بخشهای مختلف را پیش ببرند.
من این مطالب را به طور متقارن با هم پیش میبرم که بگویم ما با یک مفهوم یکدست مواجه هستیم. همانطور که آنجا این قرائت و برداشت را داریم، در اقتصاد هم اگر میگوییم اقتصادِ مردمی یعنی اقتصادی که مردم در تصمیمات آن موثر باشند، بتوانند نقش آفرینی کنند و بخشهای مختلف را پیش ببرند. اجازه بدهید با یکی دو مثال موضوع را ختم کنم. اگر نظام صنعتی کشور ما به نحوی باشد که مدیران و کارگران در بخش صنعت، اینها در راهبری بخش صنعت تاثیرگذار باشند یعنی به جای اینکه فرض کنید چند کارشناس در سازمان برنامه تهران بنشینند و برای کل کشور تصمیم گیری کنند که چه صنایعی باید داشته باشیم، با چه میزان تولیدی، با چه تکنولوژی و بهره وری و چه میزان اشتغالی و ...، این خودِ مدیران بخشهای صنعتی کشور باشند که انتخاب میکنند در یک بازه زمانی باید چه مقدار سرمایهگذاری کرد، سراغ کدام سرمایه گذاریها رفت، به چه صنایعی بیشتر پرداخت و .... در اداره بخش صنعتی کشور، پرسنلِ بخشِ صنعت صرفاً آچار به دستهایی نباشند که فرمانبُردارِ مدیرِ بالادست خودشان باشند. باید امکان بروز و ظهور خلاقیت خودشان را داشته باشند. اگر میدانند در یک قسمتی پیشنهاد آنها میتواند خلاهای زیادی را از بخش صنعت باز کند، پیشنهادشان را بتوانند ارائه دهند و مسموع باشد، از طرف نظام سیاستگذاری شنیده شود و در تصمیمات آتی تاثیرگذار باشد. همین را شما میتوانید در بخشهای دیگر اقتصاد هم در نظر بگیرید.
مؤلفههای اقتصاد مردمی
ما حداقل میتوانیم سه مؤلفه برای اقتصاد مردمی برشماریم. مؤلفۀ اول، توزیع مالکیتها در اقتصاد است؛ مؤلفه دوم سلسله مراتب مدیریتی در یک اقتصاد و مؤلفه سوم محیط نهادی لازم برای مردمی بودن یک اقتصاد است. در سطح اول سوال ما و دغدغه اصلی یک سیاستگذار برای حرکت به سمت اقتصاد مردمی این خواهد بود که آیا این امکان وجود دارد که با تمرکز مالکیت منابع و ثروتهای عمومی و سرمایهها، ما به سمت یک اقتصاد مردمی حرکت کنیم. تجربه نشان میدهد که قابلیت نظام مالکیت متمرکز برای اینکه بتواند مشارکت وسیعی از همه مردم جلب کند، اندک است.
ما اگر ایراد میگیریم به اینکه در بعضی از مواضع اقتصادی باید برویم به سمت اینکه نقش دولت را در این بخشها محدود و کوچک کنیم، به این دلیل نیست که به دولت به چشم یک شرّ مطلق نگاه میکنیم. استدلال ما متناسب با استدلال اقتصاد کلاسیک و لیبرال نیست که هر جایی دولت بود شرّ مطلق است، بنابراین هر چه کمتر، بهتر و هرچه بخش خصوصی بزرگتر بود، بهتر. استدلال ما مبتنی بر یک مقدمات دیگری است. این مقدمات این است که اگر ما مالکیت منابع را در اقتصاد متمرکز قرار دهیم، این مالکیت متمرکز منابع و سرمایهها اجازه شکوفایی استعدادها و پتانسیلها را نمیدهد و به جهت اینکه شکوفاکردن پتانسیلهای اقتصادی و رشد و نمو درونزا و پویایی یک اقتصاد برای ما مطلوبیت دارد، ما میرویم به سمت اینکه آنرا اصلاح کنیم. همانطور که مرحوم استاد مطهری در ابتدای کتاب نظام اقتصادی اسلام اشاره میکنند یکی از مولفههای اقتصاد سالم این است که اقتصاد به صورت درونزا و از داخل خودش مبتنی بر پتانسیلهای داخلی، اهل شکوفایی و رشد و نمو باشد، زایایی داشته باشد و در واقع متوقف نباشد.
اقتصادی که شما بخواهید با تزریق نفت از بیرون و توزیع پول آن در بین مردم، محصولی تولید کنید، کالایی را وارد کنید و آنرا در اختیار مردم قرار دهید، هر چند رفاه مردم افزایش پیدا کند، اما به جهت اینکه زاییده خود این اقتصاد نیست، مطلوب شمرده نمیشود. دقیقاً از همین نقاط است که ما در یک جنگ اقتصادی آسیبپذیر خواهیم بود. یعنی شریانهای بیرونی که قطع شود، فقط اقتصادهایی پایدار خواهند ماند که آن اقتصادها از درون قابلیت زایش و ترمیم را برای خودشان داشته باشند و پتانسیلهای تولید در داخل کشور وجود داشته باشد. اگر یک روز نفت قطع شد یا اگر مبادلات ما را با دلار محدود کردند، این موجب نشود که کل نظام اقتصادی دچار یک اختلال وسیع شود.
بنابراین سطح اول مسئله مالکیت منابع و سرمایهها در اقتصاد است که در این زمینه باید تا آنجا که ممکن است برویم به سمت اینکه در برخورداری از حداقلی از امکانات و منابع، یک مسابقه عادلانه رقم بخورد. این منابع و سرمایههایی که خدمتتان گفتم طیف وسیعی را شامل میشود. از اینرو است که منابع طبیعی و نحوه توزیع مالکیت آن در یک جامعه اهمیت پیدا میکند. اینکه فرض کنید زمینها، منابع و معادن و در واقع تمام این ثروتهای طبیعی چطور توزیع خواهد شد، ارتباط مستقیم پیدا میکند با مسئله مردمی بودن اقتصاد. شما شرایطی را در نظر بگیرید که اجازه دادید مثلاً کل معادن بزرگ کشور در اختیار چند بنگاه معدود باشد و یا در مقابل، شما یک سقفی را تعیین میکنید که ولو اینکه بنده هم متقاضی هستم و هم سرمایه آنرا دارم و هم فرد توانمندی هستم، اما بیش از یک سقفی نمیتوانم مالکیت داشته باشم؛ خروجی این دو تا اقتصاد کاملا با هم متفاوت خواهد بود. باید اجازه داد که زمین بازی برای بقیه هم فراهم شود. این همان مسئله تمرکز و عدم تمرکز است که در ابتدای صحبت به آن اشاره کردم. در این مواقع اگر مثلاً شما با این معدندار بزرگ نتوانید به یک توافقی برسید یا دشمن خارجی بخواهد این معدندار را در کشور مورد هجمه قرار دهد، شخص دیگر و پتانسیل دیگری در جامعه نیست که بتواند آنرا پیش ببرد. این دست منابع را شما در نظر بگیرید تا طیف وسیعی مثل اعتبارات و تسهیلات بانکی که در آن هم یک جور سرمایهها و امکانات و فرصتهایی است که باید در اختیار همگان قرار بگیرد. در همه اینها این قاعده باید حاکم باشد که برویم به سمت تداول و چرخش بیشتر ثروتها و سرمایهها که این مسئله میشود سطح اول.
ما حداقل میتوانیم سه مؤلفه برای اقتصاد مردمی برشماریم. مؤلفۀ اول، توزیع مالکیت ها در اقتصاد است؛ مؤلفه دوم سلسله مراتب مدیریتی در یک اقتصاد و مؤلفه سوم محیط نهادی لازم برای مردمی بودن یک اقتصاد است.
سطح دوم بعد از مالکیت، مسئله نظام مدیریتی است یعنی نظام مدیریتی فارغ از اینکه مالکیتها در اختیار دولت باشد یا بخش خصوصی، به تنهایی میتواند تا حد زیادی مشکلات ما را جبران کند. یعنی اینکه مردم و عاملان اقتصادی در تصمیماتِ مدیرتیِ بخشِ خودشان اثرگذر و نقش آفرین باشند. پیوند سطح اول و دوم این خواهد بود که شما میتوانید به یک نحوی مالکیت منابع را توزیع کنید که به لحاظ مدیریتی هم برای افراد انگیزه بیاورد. بهنحویکه کارگران یک واحد صنعتی غیر از اخذ دستمزد ثابت خودشان، هر کدام سهم کوچکی از آن سازمانِ کارخانه صنعتی را هم دارا باشند، که در نهایت سودآوری یا زیان آور بودن آن بنگاه صنعتی در منافع خود این کارگران هم تاثیرگذر باشد و وقتی مجمع عمومی برای انتخاب هیئت مدیره تشکیل میشود، این کارگران هم به عنوان سهام دار حق داشته باشند که ورود پیدا کنند و در انتخاب هیئت مدیره و مدیر عامل آن شرکت نقش داشته باشند.
این اثرات را همینطور در حوزهها و بخشهای مختلف اقتصادی تعمیم دهید. به عنوان مثال در حوزه علمی و دانشگاههای ما، اساتید دانشگاه و پژوهشگران در تصمیماتی که میخواهد در سطح دانشگاه یا در حوزه کل نظام آموزش عالی کشور اتخاذ شود، نقش آفرین باشند. یا در بنگاهها مثلاً بنگاههای بخش مالی ما، که من تأکید میکنم از تاثیرگذاری بسیار بالایی در حوزه اقتصادی برخوردار هستند، بهجای اینکه ما روابط یکسویهای در حوزه مالی تعریف کنیم، بتوانیم یک نظامی از مدیریت نیروی انسانی در بخش مالی کشور سامان بدهیم که به جای اینکه کمک کند به سمت اینکه افراد از فرصتها و رانتهای اطلاعاتی خودشان در کارگزاریها و بازارهای سرمایه و بانکها استفاده کنند و این روابطشان صرفاً به منفعت خودشان و علیه منافع اقتصاد ملی باشد، ما به نحوی این نظام مدیرتی را چینش کنیم که هر کس بیشتر به منافع یک موسسه مالی، بازار سرمایه، بانک و ... خدمت کرد، هر کس پیشنهادهای بهتری را برای بهبود رویههای اجرایی و تغییر مناسبات مدیریتی ارائه کرد، او بهرهمندتر باشد. در واقع برخورداریها متناسب با اثر مثبت افراد در حوزه مدیریت یک بنگاه اقتصادی باشد. این نظام پاداش و جزا که افراد را تشویق میکند در مدیریتهای اقتصادی نقش آفرین باشند، سطح دوم بعد از مالکیتهاست.
سطح سوم در واقع مسئله بستر نهادی این بازیگران اقتصادی است. چه زمانی که در حوزه مالکیت است چه در حوزه مدیریت اقتصادی. ما بالاخره داریم در دل یک مجموعهای از قواعد نوشته شده یا نانوشته بازی میکنیم. هرقدر این بستر قواعد اقتصادی، بستر تسهیلکنندهای برای مشارکت مردم باشد، به اقتصاد مردمی بیشتر کمک میکند. اگر بستر مانع باشد، به عبارت دقیقتر هزینههای پیشنهاددادن و مشارکت در یک بخش اقتصادی آنقدر بالا باشد که برای یک کارشناس، یک کارگر و یا یک کارمند اساسا صرفه نداشته باشد که وارد این فرایند شود و بگوید منفعت من اقتضا میکند در گوشهای بنشیم، هر اتفاقی میخواهد برای اقتصاد بیافتد، بیافتد؛ من فقط دستمزد خودم را میگیرم. این بستر نهادی هم سطح سومی است که تاثیرگذار خواهد بود.
به عنوان مثال خدمتتان عرض میکنم. ما با واژهای در ادبیات اقتصادی به ویژه از دهه ۱۹۹۰ به بعد مواجه شدیم تحت عنوان محیط کسب و کار. بعد از اینکه بانک جهانی به سراغ اصلاح نسخه اجماع واشنگتنی رفت و از سیاستهای دهه ۱۹۷۰ و ۱۹۸۰ خودش به عبارتی توبه کرد و برگشت، به مسئله تغییر حکمرانی و حاکمیت پرداخت و در درون این مسئله به یک جزئی رسید که این جزء عبارت بود از اینکه محیط کسب و کار در یک اقتصاد محیط سهل و مشوقی است یا محیط بسیار دشوار و بازدارنده. مبتنی بر این مفهوم بعدها شاخصهایی استخراج شد. گزارش سالانهای از طرف بانک جهانی منتشر میشود که در آن ۱۲ جزء شاخص محیط کسب و کار را در کشورهای مختلف میسنجد و کشورها را رتبهبندی میکند که هر کدام از جهت سهولت محیط کسب و کار در چه وضعیتی قرار دارند.
هرقدر بستر قواعد اقتصادی، بستر تسهیل کننده ای برای مشارکت مردم باشد، به اقتصاد مردمی بیشتر کمک میکند.
در تبیین مسئله اقتصاد مقاومتی مفاهیمی از این دست میتواند به کمک ما بیاید، به این معنا که زمانی که محیط کسب و کار برای ما بازدارنده است مثلاً فرض کنید ثبت یک شرکت در یک اقتصاد از یک فرایند بسیار طولانی و زمانبَر و خستهکنندهای در رنج است یا فرض کنید زمانی که شما با یک شکایت اقتصادی در خصوص معارض زمین خودتان یا تجاوز به حقوق مالکیت بنگاه خودتان یا کارفرمایی که به کارگرش ظلم کرده و ... وقتی یک شکایت اقتصادی تنظیم میکنید، سالهای سال زمان میبرد تا نظام قضایی کشور بخواهد این شکایت را تعیین تکلیف کند و شما در مسیر احقاق حق خود باید به افراد مختلفی در این مسیر پرداختهای غیرقانونی و رشوه داشته باشید تا به نتیجه برسید. یا نظام مالیاتی کشور به نحو کاملا سلیقهای و دلخواه عمل میکند و علیرغم اینکه شما مثلاً مشمول معافیت هستید، مانند شرکتهای دانشبنیان در یک اقتصاد، به بهانههای مختلف شما را از این معافیت خارج میکنند و شما را مجبور میکنند تا مالیات پرداخت کنید و مثالهایی از این دست. این مثالها نشان میدهد محیط کسب و کار در یک اقتصاد محیط بسیار دشواری است. این مسائل موانع گستردهکردن قاعده فعالیت اقتصادی است که اجازه نمیدهد قاعده هرم خیلی گسترش پیدا کند و شما ترجیح میدهید به جای اینکه یک فعالیت اقتصادی را شروع کنید، منطق اقتصاد شما را دعوت میکند به اینکه صرفاً پول و سرمایه خودتان را در جایی که بازدهی مطمئن دارد قرار دهید و خودتان آسوده بنشینید و از مزایا و بهره آن استفاده کنید.
اقتصاد مردمی در برابر بخش خصوصی
وقتی ما مسئله اقتصاد مردمی را طرح میکنیم، یک اشتباه رایجی که در کشور ما صورت میگیرد، مترادف قراردادن اقتصاد مردمی با بخش خصوصی است. تقسیم اقتصاد به دولتی و خصوصی اساسا تقسیمی است مبتنی بر مسئله مالکیت بنگاه یعنی صرفاً آن سطح اولی که ما با هم صحبت کردیم. اگرچه گفتیم ارتباط مالکیت بنگاه میتواند تاثیر جدی در گسترش قاعده مردمی یک اقتصاد بر جای بگذارد، اما ما میتوانیم درجات متفاوتی از مردمی بودن در دل اقتصاد دولتی یا در دل اقتصاد بخش خصوصی داشته باشیم. به بیان دیگر کاملا متصور است که در یک اقتصادی ۹۰ درصد اقتصاد در اختیار بخش خصوصی باشد اما اقتصاد به مفهوم آن سه مولفهای که گفتیم اقتصاد مردمی نباشد. به بیان دیگر درست است که مالکیت به ظاهر در اختیار بخش خصوصی است اما بخش خصوصی سیطرهای دارد که اجازه نمیدهد مردم در رهبری اقتصاد و در تصمیمات اقتصادی نقشآفرینی کنند و فعال باشند و امکان بروز و ظهور استعدادها را پیدا کنند. یعنی دوباره یک انحصاری در مدیریت ایجاد میکند که این انحصار در بخش خصوصی میتواند دوباره ضد مردمی بودن عمل کند. ما با کارتلها و تراستهایی سر و کار داشته باشیم که درست است خصوصی هستند اما اجازه رقابت، ایجاد بسترهای جدید و بروز خلاقیتها در حوزه خودشان را نمیدهند بلکه اینها را سرکوب میکنند. میخواهم بگویم این همانی بین این دو تا مسئله برقرار نیست. بنابراین نباید بین این دو موضوع در واقع خلطی صورت بگیرد. همانطور که ما در کنار بخش خصوصی و دولتی یک بدیل سومی داریم، آن هم زمانی است که مالکیت نه دولتی است و نه خصوصی به مفهوم خصوصی افرادِ معدود بلکه افراد بسیار زیادی هستند که این مالکیت مشاعی را دارند که از این نوع بنگاه به بنگاه تعاونی تعبیر میشود که یک شقّ دیگری است. ما ممکن است وقتی میخواهیم بخش خصوصی را بزرگ کنیم به مفهوم این باشد که عاملین غیردولتی را اعم از شرکتهای تعاونی و شرکتهای خصوصی بزرگ کنیم، در واقع این یک نقطه افتراق میشود.
تقسیم اقتصاد به دولتی و خصوصی اساسا تقسیمی است مبتنی بر مسئله مالکیت بنگاه
نکته دوم که برای سیاستگذاری در کشوری مثل کشور ما اهمیت پیدا میکند این است که حرکت از سمت انحصار دولتی به سمت انحصار بخش خصوصی مشکل اقتصاد مقاومتی را در کشور حل نمیکند. به عنوان مثال فرض کنید ما تا الآن چهار بانک دولتی و دو بیمه دولتی داشتهایم، اگر همه اینها را واگذار کنیم به بخش خصوصی، رافع مشکل اقتصاد مردمی در کشور ما نیست. دوباره میتوانیم یک بانک ملی خصوصی داشته باشیم که در واقع هیچ ارتباطی با بدنه و پتانسیلهای اجتماعی مردمی ندارد، ناکارآمدیها حفظ میشود، مفاسدی که در داخل آن هست باقی میماند و همانطور که گفتم مردم نقش فعال ندارند.
الآن با مسئلهای مواجه هستیم به نام مشکل مسکن یا در سالهای گذشته که قله جمعیتی ما رسیده بود به سن تحصیل با مسئلهای به نام کمبود مدارس مواجه بودیم. در نظامی که بخواهد به صورت دولتی یا خصوصی باشد میشود هر دو اینها را به صورت غیرمردمی انجام داد یعنی یا دولت متکفل مدرسهسازی یا مسکنسازی شود (و بگوید من یک وزرات مسکن دارم این کار را میکند یا وزرات آموزش و پرورش این کار را خواهد کرد) یا به صورت خصوصی این را تبدیل کند به پروژههایی که در بودجه سنواتی پروژه تعریف کند برای بخش خصوصی که شرکتی بیاید مثلاً ۱۰۰۰ واحد مدرسه در کشور بسازد یا انبوهسازی مسکن را انجام دهد.
اقتصاد مردمی نگاه سومی است که میگوید شما می توانید از حداکثر پتانسیل استفاده کنید بدون اینکه انحصار دولتی یا انحصار خصوصی ایجاد کنید.
اقتصاد مردمی نگاه سومی است که میگوید شما میتوانید از حداکثر پتانسیل استفاده کنید بدون اینکه انحصار دولتی یا انحصار خصوصی ایجاد کنید. یعنی چه دولت مدرسه بسازد و چه بخش خصوصی باشد که بیاید انبوهسازی کند و بگوید من تمام مسکنهای کشور را میسازم، شما از پتانسیلهای درون بدنه مردم برای اینکه مسکن یا مدرسه کم هزینهتر و با انگیزه و استعداد و خلاقیت بیشتری ساخته شود، استفاده کنید. به عنوان مثال تجربهای که ما در دهه اول انقلاب در بعضی حوزههای مربوط به جهاد سازندگی داشتیم، البته گرچه حوزه جهاد سازندگی عمدتاً متمرکز بر روستاها و عشایر و مناطق محروم بود، اما مدل انجام کار مدلی بود که از پتانسیلهای درون مردم با کمترین هزینهای که دولت بخواهد انجام دهد و با استعدادهای مختلف استفاده میشد؛ یعنی اینکه در روستا چه مدرسهای با چه سبک معماری ساخته شود، با چه امکاناتی و ... خیلی موقعها واگذار میشود به اینکه نیازسنجی خود مردم آن اقلیم چگونه خواهد بود. اینجاست که کسانی که میخواهند در این منطقه خاص این سازندگی را انجام دهند، بر اساس ذهنیتها و اقتضائات خودشان نمیروند مثلاً مصالحی را که برای مناطق کوهستانی هست را در استانهای جنوبی گرمسیر کشور استفاده کنند یا معماری خاصی که میتوانیم در شمال به صورت ارزش بومی و سنتی حفظ کنیم را بخواهند در مناطق کویری پیاده کنند. این یک فرم بودن و استانداردشدن و قالب زدگی رایجی که در انحصارهای دولتی و خصوصی وجود دارد در نوع اقتصاد مردمی شکسته میشود و شما امکان بروز استعدادها را فراهم میکنید.
راهکارهای مردمیسازی
با توجه به آن سه سطحی که به عنوان سطوح اقتصاد مردمی خدمتتان عرض شد، (یعنی اقتصادی که در مالکیتش اجازه توزیع مالکیتها به نحو عادلانه را میدهد، در مدیریتش امکان مشارکت را فراهم میآورد و در بسترهای نهادی خودش نقش آفرینی مردم را تسهیل میکند)، به نظر من نسخه اجرایی برای کشور این است که ما از انتها شروع کنیم و بعد وارد حوزه اصلاح نظام مدیریتی و آن چیزی که معروف است به نظام سلسله مراتب بخش دولتی یا خصوصی یا بوروکراسی شویم و در لایه سوم وارد مسئله مالکیتها شویم. این به این معنا نیست که تا وارد لایه اول نشدهایم امکان اصلاح لایه دوم و سوم وجود ندارد بلکه بدین معناست که تقدم رتبی در این است که ما ابتدا آن چیزی که تحت عنوان موانع نهادی است را برداریم. یعنی به طور مشخص آن چیزی که الآن در کشور دست و پای ما را برای مشارکت وسیعی از حداکثر ظرفیت مردم در اقتصاد بسته است، این است که مشارکت مردم در اقتصاد مشارکت پرهزینهای است.
برنامه ریزی های جزئی دستگاه اجرایی را ناچار می کند برای اینکه از عملکرد خودش دفاع کند به هر ترتیبی عددسازی و از عملکرد خودش دفاع کند.
نکته دوم عبارت خواهد بود از اصلاح نظام مدیریتی و بوروکراسی کشور بهنحویکه مردم بتوانند احساس اثربخشی در تصمیم گیریهای اقتصادی خودشان در منطقه خودشان داشته باشند، یعنی همان مسئله تمرکز زدایی در مدیریت مناطق اقتصادی و در بخشهای اقتصادی. جالب است به شما بگویم که ما سالهایی در این کشور داشتهایم، که فکر میکنم در اسناد پشتیبان برنامه چهارم به جزئیات ذکر شده بود، که فرض کنید برای بخش گردشگری در سال پایانی برنامه باید چه تعداد شغل ایجاد شود یعنی ۱۰۰۲۵۶ نفر شغل باید دقیقاً در طول پنج سال در این بخش ایجاد شود. این نوع برنامهریزیهای جزئی دستگاه اجرایی را ناچار میکند برای اینکه از عملکرد خودش دفاع کند به هر ترتیبی عددسازی و از عملکرد خودش دفاع کند. در حالیکه اگر شما اجازه دهید که خود عاملین و فعالین اقتصادی در یک بستر سهلی فعالیت کنند، اینکه چقدر اشتغال ایجاد خواهد شد برمیگردد به اینکه چقدر در آن زمینه تولید صورت خواهد گرفت. اینکه مدیریت ما هم در واقع مدیریتی بشود که از پایین به بالا و اثربخش باشد و بتواند در بنگاه، در کارخانه، در مزرعه و شرکت خودشان تاثیر و نقش آفرینی فعال داشته باشند گام دوم خواهد بود.
گام سوم عبارت است از اینکه توزیع کنونی توزیع نامتناسب و حداقل غیرمنصفانهای به نظر میرسد؛ توزیع در حوزه منابع طبیعی، اموال عمومی، تسهیلات بانکی و انواع سرمایهها و منابعی که مردم هر کدام بیشتر دسترسی داشته باشند، میتوانند طبق آن در اقتصاد مشارکت کنند. باید این توزیع را از وضعیت غیرشفاف و غیر ضابطهمند و رانتی فعلی خارج کرد؛ که اگر شما مثلاً ارتباط بهتری با مدیر کلان موسسه مالی داشته باشید، میتوانید دستیابی بیشتری داشته باشید و آب بیشتری از آن استخر بردارید و اگر این روابط را نداشته باشید اساسا سهمی نخواهید داشت. این توزیع مالکیتها و دسترسی افراد به منابع هم گام سوم برای اصلاحات سیاستی است.▪
------------------------------
پدافند اقتصادی، ش 12، آبان ماه 1394، صص14-17